نیکولا کوچولو و یک غافلگیری خوب

نیکولا کوچولو، مجموعه داستان‌های مصور اثر رنه گوسیوی است که در اصل به زبان فرانسه نوشته شد. ماجراهای نیکولا که دبستانی‌است جالب و هیجان‌انگیز است. نیکولا و دوستانش با خلق رویدادهای بامزه و گاهی وحشتناک حتی بزرگترها را هم می‌خنداند. چنانکه پشت جلد کتاب نوشته شد: برای کودکان هفت ساله تا پیرمردهای هفتاد ساله.
در داستان نیکولا کوچولو و یکی غافلگیری خوب می‌خوانیم:
امروز باید با مامان به خانه‌ی مامان مامان برویم تا چند روز آنجا بمانیم. من خیلی خوشحالم، مامان‌بزرگم را خیلی دوست دارم، چون او آن‌قدر آبنبات و شیرینی به من می‌دهد که بعدش همیشه مریض می‌شوم.
خیلی باحال است! بابا نمی‌تواند با ما بیاید، او خیلی کار دارد. من فکر می‌کنم نباید خیلی به او بگوییم که به خانه‌ی مادربزرگ بیاید. باید بگویم که مامان‌بزرگ اغلب به او غر می‌زند، به او می‌گوید که شخصیت خوبی ندارد و مامان خیلی در مورد او صبور است. بابا زیاد خوشش نمی‌آید که به او از این حرف‌ها بزنند.
بابا ما را به ایستگاه راه آهن برد و بلیط قطار سریع‌السیری را گرفت که باید ما را به خانه‌ی مامان‌بزرگ می‌برد. خانه‌ی مامان‌بزرگ خیلی دور است، با قطار ساعت‌ها طول می‌کشد، برای همین است که مامان همیشه برای سفر تخم‌مرغ پخته و موز برمی‌دارد. یک بار یک‌جور پنیر برده بودیم، اما بقیه‌ی آدم‌های توی کوپه که از بوی آن بدشان می‌آمد، با ما دعوا کردند. البته پنیرش خیلی خوب بود! توی ماشین، بابا یک عالمه به ما سفارش کرد. او به ما گفت که بلیتها را گم نکنیم، مواظب چمدان‌ها باشیم، و از من خواست که با مامان مهربان باشم و همین طور با مامان بزرگ.
توی ایستگاه، بابا دو تا چمدان را برداشت و ما دنبالش رفتیم. جلوی ورودی سکو، بابا از مامان خواست که بلیت‌ها را دربیاورد، اما مامان بلیت نداشت. بابا گفت: خب زود باش! همیشه همین است، باورنکردنی است.
من یاد بابا انداختم که بلیت‌ها پیش اوست. بابا به من نگاه کرد، و بعد یادش آمد که خودش آن‌ها را نگه داشته تا مامان گم شان نکند. آن وقت بابا شروع کرد به گشتن کیف پول و جیب‌هایش، اما بلیتها را پیدا نکرد.