کتاب سوءظن ادامهی «قاضی و جلادش» است. شخصیت اصلی کتاب همان کارآگاه پیر و بیمار کتاب قبلی برلاخ است. او در اینجا با مرگ دست و پنجه نرم میکند و در بستر افتادهاست. هنگام مطالعهی گزارشی در یک مجله، اتفاقی توجهش به عکس شخصی در مطلب جلب میشود. شم کارآگاهی برلاخ به او میگوید که این چهره شباهت زیادی به پزشکش در بیمارستانش دارد. با وجود بیماری و ضعف جسمیاش و عدم توان خروج از بیمارستان، راهی مییابد تا سرنخهای بیشتری دربارهی این پزشک بهدست آورد تا معما را رمزگشایی کند.
کارهای دورنمات در شخصیتپردازی متفاوتند. قهرمانان او برخلاف اکثر قهرمانان رمانهای پلیسی، تر و فرز و خوشقیافه و قوی نیستند. بازرسهای او اغلب مردانی کهنسال و فرسودهاند، البته با شور زندگی، تنها و تکرو و بدون فرزند. آنها گرفتار زن و عشق نمیشوند و دو هدف را دنبال میکنند، وفاداری به عهد و ترک واقعیتهای حقیر. قهرمانان دورنمات خصوصیاتی دوگانه دارند، از سویی سادهلوح و از سوی دیگر دنیادیده و باتجربه؛ از سویی اسیر دست مرگ و از سوی دیگر اسیر نعمات زمینی و شکم.
ادامه keyboard_arrow_down