نمایشنامه هفت پرده‌ای دست‌های آلوده، اولین بار سال 1948 به روی صحنه رفت یعنی در همان سال انتشار. ماجرای نمایشنامه بدین قرار است که در دوران جنگ جهانی دوم، در یکی از کشورهایی که در اشغال آلمان نازی است، نهضت مقاومت دست‌اندرکار است. به نظر رهبر یکی از گروه‌های مقاومت، همکاری با بورژواها باعث استحکام جبهه مقاومت خواهد شد، پس به طور موقت با کمونیست‌ها هم‌پیمان می‌شود. کمونیست‌ها که مخالف این روند هستند، سرباز جوانی را که شوق انجام مأموریتی مهم دارد را مأمور ترور او می‌کنند. او پس از غلبه بر چالش درونی مأموریت را به سرانجام می‌رساند. با گذشت زمان، کمونیست‌ها متوجه درستی خط مشی رهبر ترور شده می‌شوند. حال او قهرمان است و عامل ترور باری بر دوش کمونیست‌ها، پس باید حذف شود. چنانچه او خواهان ادامه زندگی است باید از کرده خود اظهار پشیمانیکند. او چاره‌ای ندارد جز اینکه اعلام کند به دلیل حسادتی عاشقانه او را کشته، نه به پشتوانه تفکری سیاسی. جوان ترجیح می‌دهد مأموران قتل خود را در آغوش بگیرد و ...
در بخشی از نمایشنامه دست‌های آلوده می‌خوانید:
طبقه همکف خانه‌ای کوچک در حاشیه شاه‌راه. سمت راست، در ورودی و پنجره‌ای که کرکره‌هایش بسته‌اند. در انتها، تلفن روی یک کمد. سمت چپ، به‌طرف ته، یک در. میز، صندلی ها. اثاث ناهمگون و ارزان قیمت. احساس می‌شود. کسی که در این اتاق زندگی می‌کند به اثاث کاملاً بی‌اعتنا است. سمت چپ، در کنار در، یکجا بخاری، روی آن یک آینه.
گهگاه اتومبیل‌هایی از جاده می‌گذرند. بوق‌های کوتاه و ممتد.
اولگا، بعد هوگو
اولگا، تنها، جلوی رادیو نشسته، تکمه های رادیو را می‌چرخاند. پارازیت، سپس صدایی نسبتاً مشخص
گوینده
نیروهای آلمانی در تمام عرض جبهه عقب‌نشینی می‌کنند. نیروهای شوروی بر کیشنار در چهل کیلومتری مرز ایلیری دست یافته‌اند. نیروهای ایلیریایی هر جا که بتوانند از جنگیدن سر باز می‌زنند؛ فراریان بسیاری به متفقین پیوسته‌اند. ایلیریایی‌ها، ما می‌دانیم که شما را مجبور کرده‌اند بر ضد ا.ج.ش.س سلاح به دست بگیرید، ما از احساس‌های عمیقا دموکراتیک مردم ایلیری آگاهیم و...
ادامه keyboard_arrow_down
