کتاب | علوم انسانی | ادبیات | ادبیات آمریکا | نصف النهار خون یا سرخی غروب در غرب
نصف النهار خون یا سرخی غروب در غرب شابک: 9786220105732 396 صفحه 343 گرم قطع: رقعی نوع جلد: شوميز تیراژ: 500 النهار سرخی غروب کارمک مک کارتی مجید یزدانی علوم انسانی ادبیات ادبیات آمریکا

2,720,000 ریال 3,200,000 ریال

ناشر: چشمه

چاپ ششم

رمان «نصف‌النهار خون یا سرخی غروب در غرب»، اثر کارمک مک‌کارتی
یک وسترنِ شاعرانه در باب خشونت و شَر؛ رمان «نصف‌النهار خون یا سرخی غروب در غرب»، با عنوان اصلی Blood Meridian or The Evening Redness in the West، یکی از معروف‌ترین رمان‌های کارمک‌ مک‌کارتی است. متن اصلی رمان «نصف‌النهار خون» نخستین بار در سال 1985 منتشر شد و مک‌کارتی با همین رمان بود که بین عموم مخاطبان ادبیات داستانی به شهرت رسید.
«نصف‌النهار خون» را منتقدان ادبی نیز بسیار ستوده‌اند. هارولد بلوم، منتقد و نظریه‌پرداز مطرح و سرشناس امریکایی، این رمان استوارترین اثر داستانی در میان آثار نویسندگان زنده دانسته است. همچنین مجلۀ «تایم» رمان «نصف‌النهار خون» را به عنوان یکی از صد رمان برتر انگلیسی‌زبان که در بین سال‌های 1923 تا 2005 منتشر شده‌اند انتخاب کرده است.
«نصف‌النهار خون» سیری است در امریکا و مکزیک نیمۀ قرن نوزدهم. وقایع این رمان در دورانی پر هرج و مرج از تاریخ امریکا و مکزیک اتفاق می‌افتد و مک‌کارتی، ضمن ساخت و پرداخت شخصیت‌های غریب داستانی و حوادثی خیالی، آدم‌ها و رویدادهای واقعی تاریخ آن روزگارِ امریکا را نیز به صحنۀ رمان «نصف‌النهار خون» احضار کرده است. او در این رمانِ وسترن خشونت را به تصویر می‌کشد و از خشونت و کشتار عرصه‌ای می‌سازد برای تأمل در معنا و مفهوم شَر و نیز تأمل در انسان و سرنوشت او.

مروری بر رمان «نصف‌النهار خون»
رمان «نصف‌النهار خون» ماجرای پسری است که در نوجوانی از خانه فرار می‌کند و به دل حادثه می‌زند. مک‌کارتی از خلال شرح سفر یک انسان از نوجوانی به میان‌سالی ما را در دنیای غریب و پر از خشونت امریکا و مکزیک قرن نوزدهم می‌گرداند. در این رمان با ابعادی غریب از شَر و خشونت مواجه می‌شویم و با شخصیت‌هایی که در تبهکاری و جنایت صاحب‌سبک‌اند. یکی از شاخص‌ترین شخصیت‌های این رمان شخصیتی به نام قاضی هولدن است. او یک تبهکار همه‌چیزدان با افکاری عجیب و غریب است.
«نصف‌النهار خون» یادآور خشونت و بدویتِ شاعرانۀ آثار ویلیام فاکنر است و نثر و زبان آن نیز مثل نثر و زبان آثار فاکنر از کتاب مقدس تأثیر پذیرفته است. مک‌کارتی در «نصف‌النهار خون» تاریخ و واقعیت و افسانه و اسطوره را به هم گره زده است تا قصۀ انسان را روایت کند و نیز عرصه‌ای برای تأمل در شَر و خشونت بگشاید.
اینک سطرهایی از این رمان: «... و او راه می‌افتد در خیابان و زبان‌هایی می‌شنود که هرگز به گوشش نخورده است. در اتاقی بالای حیاط پشتیِ یک میخانه اقامت می‌کند و مثل یکی از آن اجنه‌ی قصه‌ها فقط شب‌ها به قصد کتک‌کاری با ملوان‌ها می‌آید بیرون. تنومند نیست، اما مچ‌های قوی و دستان بزرگی دارد. شانه‌هایش چندان پهن نیست. چهره‌ی پسرک به طرز عجیبی پشت زخم‌ها پنهان شده، چشم‌هاش به طرز شگفت‌آوری معصوم‌اند. با مشت‌ولگد و بطری و چاقو به جان هم می‌افتند. مردانی از هر نژاد و با هر تباری، که وقت حرف زدن صداهایی شبیه به خُرخُر گوریل‌ها از خود در می‌آورند. مردانی از سرزمین‌های دوردست و عجیب که او با ایستادن بالاسر جنازه‌های غرق در خون و لجن‌شان حس می‌کند انتقام کل نژاد بشر را گرفته است.
یک شب در میخانه ملوانی اهل مالت او را با تپانچه‌ی کوچکش از پشت می‌زند. تلوتلوخوران برمی‌گردد تلافی کند که دوباره گلوله‌‌ای درست می‌خورد زیر قلب پسر. مردک فرار می‌کند و او غرق در خونی که از پیراهنش بیرون می‌زند به پیشخانِ بار تکیه می‌دهد. باقی رو می‌گردانند. دقایقی بعد او بی‌رمق روی کف چوبی سالن نشسته است.
دو هفته روی تخت سفری اتاق طبقه‌ی بالا می‌افتد و همسر صاحب میخانه تروخشکش می‌کند. برایش غذا می‌آورد و فضولاتش را بیرون می‌برد. زنی با چهره‌ی خشن و اندام زمخت مردانه. پسرک زمانی سر پا می‌شود که هیچ پولی برای پرداخت به زن ندارد و ناگزیر شبانه آن‌جا را ترک می‌کند و آن‌قدر در ساحل رودخانه می‌خوابد تا در کشتیِ کوچکی به او کار می‌دهند. کشتی راهی تگزاس است.
تازه آن‌ وقت است که سرانجام از هر آن‌چه تاکنون بوده بریده می‌شود. به همان اندازه که از اصل‌ونسبش دور می‌شود از تقدیرش نیز فاصله می‌گیرد و تا زمین می‌گردد در هیچ سرزمینِ این‌چنین وحشی و بیگانه‌ای پای نخواهد گذاشت تا بفهمد خمیره‌ی خلقت تحت اختیار بشر است و این‌که قلب او از گِلی غیر از گِل دیگران ریخته نشده است.»
رمان «نصف‌النهار خون یا سرخی غروب در غرب» با ترجمه و مقدمۀ مجید یزدانی در نشر چشمه منتشر شده است.

درباره کارمک مک‌کارتی، نویسنده رمان «نصف‌النهار خون»
کارمک مک‌کارتی (Cormac McCarthy)، متولد 1933، داستان‌نویس، نمایشنامه‌نویس و فیلمنامه‌نویس امریکایی است. مک‌کارتی نیز همچون شخصیت رمان «نصف‌النهار خون» در نوجوانی خانه و خانواده را ترک کرد و پای پیاده نقاط مختلف امریکا را زیرِ پا گذاشت. در سال 1951 تحصیل ادبیات در دانشگاه تنسی را آغاز کرد. تحصیل را اما ناتمام گذاشت و وارد نیروی هوایی ارتش شد. مک‌کارتی نخستین آثارش را در دهۀ 60 میلادی منتشر کرد، اما سال‌ها طول کشید تا شهرتی گسترده و فراگیر پیدا کند. او با رمان «نصف‌النهار خون» و بعد از آن سه‌گانه‌ای موسوم به «سه‌گانۀ مرزی»، شامل سه رمان «همه‌ی اسب‌های زیبا»، «گذرگاه» و «شهرهای دشت»، به عنوان نویسنده‌ای مطرح و محبوب و صاحب‌سبک در میان عموم و منتقدان ادبی شناخته شد. بعضی از آثار مک‌کارتی دستمایۀ اقتباس سینمایی نیز بوده‌اند که از آن جمله می‌توان به رمان «جایی برای پیرمردها نیست» اشاره کرد که برادران کوئن فیلمی به همین نام بر اساس آن ساختند و این فیلم در سال 2007 جایزه‌ اسکار بهترین فیلم را برایشان به ارمغان آورد. «جاده» از دیگر رمان‌های کورمک‌ مک‌کارتی است که دستمایۀ اقتباس سینمایی قرار گرفته. مک‌کارتی به خاطر این رمان جایزه پولیتزر را گرفته است. او همچنین به خاطر یک عمر فعالیت در عرصۀ ادبیات جایزه پن‌فاکنر را دریافت کرده است. مک‌کارتی خود را متأثر از ویلیام فاکنر می‌داند. این تأثیر را در آثار او به خوبی می‌توان دید. او همچنین از رمان «موبی دیک» هرمان ملویل به عنوان رمان محبوب خود نام برده است. ردّ این رمان را نیز می‌توان در کارهای مک‌کارتی پیدا کرد.
مک‌کارتی از مهمترین نویسندگان زنده امریکاست. او نویسنده‌ای گوشه‌گیر است و چندان اهل مصاحبه نیست و علاقه‌ای به معاشرت‌های گسترده و مطرح کردن خود ندارد.

رتبۀ رمان «نصف‌النهار خون» در گودریدز: 4.16 از 5.

ادامه keyboard_arrow_down

از همین نویسنده