جمجمهای در کانهمارا
میک داد مردی است که نبش قبر میکند؛ این شغل اوست. میک استخوانهای مردگان قدیمی را از قبرهایی که برای او تعیین میکنند بیرون میکشد تا جا برای دفن مردگان جدید باز شود. اکنون نوبت نبش قبر همسر خود میک داد رسیده است؛ زنی که هفت سال پیش به مرگی مشکوک مرده است. شایعاتی بر سر زبانهاست در این باب که میک داد در مرگ همسرش دست داشته است. این طرح کلیِ داستانِ نمایشنامۀ جمجمهای در کانهمارا ، نوشتۀ مارتین مکدونا، است. مکدونا در این نمایشنامه، که دومین بخش از سهگانۀ او، معروف به سهگانۀ لینین، است با طنزی تلخ از موضوعاتی چون خشونت، اخلاق و گناه سخن میگوید و با دیالوگهایی که در عین واقعگرایانه بودن و تعلق داشتن به بستری طبیعی و واقعی و عینی، سرشار از اشارات ضمنی و وجوه استعاریاند و با ایجاد موقعیتی خاص که قابلیت پیوند خوردن با مسائلی عام را دارد، نمایشنامهای خلق میکند که در آن موقعیت شخصیت اصلی و سر و کار داشتن او با مردگان و آنچه حین نبش قبر برای او رخ میدهد، به عرصهای بدل میشود برای پرداختن به مفاهیمی بنیادین نظیر مرگ، گناه و اخلاق. وقایع نمایشنامۀ جمجمهای در کانهمارا در شهرستان گَلوِی، واقع در ایرلند، اتفاق میافتد؛ شهرستانی که مارتین مکدونا خود دورههایی از کودکیاش را در آن گذرانده بوده است و وقایع چند نمایشنامۀ دیگر او نیز در همین شهرستان و اطراف آن رخ میدهد.
جمجمهای در کانهمارا با ترجمۀ بهرنگ رجبی در نشر بیدگل منتشر شده است.
دربارة نویسنده: مارتین مکدونا (- 1970)، نمایشنامهنویس، فیلمنامهنویس و فیلمساز ایرلندی – بریتانیایی.
ادامه keyboard_arrow_down