کتاب | علوم انسانی | ادبیات | ادبیات عرب | شوخی با نظامی ها
شوخی با نظامی ها شابک: 9786220403968 112 صفحه 130 گرم قطع: رقعی نوع جلد: شوميز تیراژ: 770 شوخی نظامی مازن معروف منصوره احمدی جعفری علوم انسانی ادبیات ادبیات عرب

238,000 ریال 280,000 ریال

ناشر: ققنوس

چاپ یکم

مجموعه داستان «شوخی با نظامی‌ها» نوشتۀ مازن معروف
جنگ و مصائب آن، به‌روایت نویسنده‌ای که خودش عواقب جنگ را دیده و تجربه‌ای ملموس از آن دارد. مجموعه داستان «شوخی با نظامی‌ها»، با عنوان اصلی «نُکات للمسلَّحین»، از آثار مطرح ادبیات عرب در سال‌های اخیر است.
مازن معروف در داستان‌های کوتاه کتاب «شوخی با نظامی‌ها» با طنزی تلخ به موضوع جنگ و تبعات آن پرداخته است.
مجموعه داستان «شوخی با نظامی‌ها» اولین بار در سال 2015 به زبان عربی و بعد در سال 2019 به زبان انگلیسی و با عنوان Jokes for the Gunmen منتشر شد.
کتاب «شوخی با نظامی‌ها» از جمله آثار داستانی معاصر و نسبتاً جدید ادبیات عرب است که مورد توجه منتقدین جهان انگلیسی‌زبان نیز قرار گرفته است. این کتاب در سال 2019 به فهرست نامزدهای نهایی جایزه من بوکر راه یافت.

مروری بر مجموعه داستان «شوخی با نظامی‌ها»
کتاب «شوخی با نظامی‌ها» شامل چهارده قصۀ کوتاه است. داستان‌هایی که در مجموعۀ «شوخی با نظامی‌ها» می‌خوانید عبارتند از: «شوخی با نظامی‌ها»، «گاوباز»، «گرامافون»، «جوک»، «سینما»، «بیسکویت»، «حمال»، «سندرم خواب‌های دیگران»، «اکواریوم»، «شخصیت دیگر»، «ساعت زنگدار»، «قوطی مربا»، «پرده» و «خوان و آوسا».
مجموعه داستان «شوخی با نظامی‌ها» دارای قصه‌هایی از جنس کمدی سیاه است؛ قصه‌هایی که در آن‌ها با طنزی تلخ از جنگ و تأثیرات ویرانگر آن بر روح و زندگی مردم عادی سخن رفته است.
شخصیت‌هایی معمولی که در جامعه‌ای انباشته از خشونت و جنگ و تبعیض تحقیر می‌شوند و از دستیابی به خواسته‌ها و آرزوهای خود بازمی‌مانند، از جمله شخصیت‌هایی هستند که در قصه‌های مجموعه داستان «شوخی با نظامی‌ها» با آن‌ها مواجه می‌شویم.
آنچه در ادامه می‌خوانید قسمتی‌ست از داستان «شوخی با نظامی‌ها» از این کتاب: «در مدرسه دانش‌آموزانی بودند که با تعریف کردن قصه‌هایی درباره کتک خوردن از پدرانشان فخرفروشی می‌کردند. از آن قصه‌ها معلوم می‌شد هر پدری در خانه چقدر خشونت به خرج می‌دهد. طبعاً قدرت موضوعی بود که برای ما در جنگ اهمیت داشت. پدر من هیچ‌وقت بین پدرهای خشن جایگاهی نداشت، چون هیچ‌وقت شیوه‌های عجیب و خشونت‌آمیزی برای تنبیه ابداع نمی‌کرد. به بچه‌ها گفتم پدرم مرا با کمربند تنبیه کرده. وقتی دلیلش را پرسیدند، دروغ گفتم. نگفتم در گلدان فلفل تف کرده بودم، به جای آن، قصه‌ای از خودم ساختم تا بگویم کار واقعاً خطرناک و جسورانه‌ای انجام داده بودم. جوری تعریف می‌کردم انگار از نسل هکتور هستم. گفتم: "همۀ قرص‌های والیوم مادرم رو خوردم. بعد پدرم جوری با کمربند کتکم زد که یهو همۀ قرصا رو بالا آوردم."
هنوز چند روز از قصۀ شورانگیز من نگذشته بود که یکی از همکلاس‌هایم پیشم آمد و گفت پدرم را موقع کتک خوردن در خیابان دیده. گفت: "کمربند قهوه‌ای به کمرش بود، اما ازش استفاده نکرد. با همین کمربند تو رو زده بود؟" با سرم تأیید کردم: "بله." چون پدرم فقط یک کمربند قهوه‌ای داشت و دوستم آن صحنه را طوری توصیف می‌کرد که انگار سرش را داخل شهر فرنگ برده و کل آن اتفاق را با جزئیات دیده. وقتی پدرم به خانه برگشت، فهمیدم لکه‌های روی صورتش از بخار خشک‌شویی نیست. برای این‌که از شدت دردی که می‌کشد مطمئن بشوم انگشتم را سمت صورتش بردم و بزرگ‌ترین لکۀ روی آن را لمس کردم. خواب بود. از درد تکان خورد و بدون این‌که چشمانش را باز کند رویش را برگرداند. تظاهر کرد که هنوز خواب است.
آن لحظه فهمیدم که روح پدرم کاملاً از بوتۀ فلفل بیرون رفته. خودم را سرزنش می‌کردم. اگر بزرگ‌ترین شاخۀ فلفل را نمی‌کندم و آن را با پا له نمی‌کردم، پدرم تا این حد ضعیف و ترسو نمی‌شد. ترسو بودن او دلم را واقعاً به درد آورده بود.
با این‌که بعد از آن کتک خوردن خیلی سعی کردم دوباره پدرم را تحریک کنم، دیگر مرا نزد. چند بار در بوتۀ فلفل تف کردم. اما پدرم تکان نمی‌خورد، ساکت می‌ماند. مثل قبل خیلی صحبت نمی‌کرد. بیشتر وقتش را در حمام می‌گذراند. روی لبۀ وان می‌نشست. از جاکلیدی می‌پاییدمش. به نظرم پریشان بود. بدون این‌که متوجه باشد، آب دهانش می‌ریخت. از پشتِ در دندان‌هایم را فشار می‌دادم و مثل دوستی قدیمی که او را نصیحت می‌کند، در حالی که انگار با هم ماهیگیری می‌کنند و کنار هم روی لبۀ وان جلو دریا نشسته‌اند، می‌گفتم: "گریه نکن، گریه نکن." اما پدرم گریه نمی‌کرد و این تنها چیزی بود که توانستم با آن خودم را قانع کنم که پدرم هنوز کمی از قدرتش را دارد.
بعد از مدت کمی، وقتی از سر کار برگشت، روی لباسش آثار مشت‌ولگد بود. او تلویزیون را بلند کرد و زیر درخت روبه‌روی ساختمان گذاشت. تلویزیون هیچ مشکلی نداشت، فقط می‌خواست همه بفهمند او کاری به کار سیاست ندارد. پدرم هیچ‌وقت کارش را رها نکرد، چون در خشک‌شویی باید لباس‌های مهمانان هتل‌های بزرگ را می‌شست و اتو می‌کرد. خیلی از آن‌ها خبرنگارهای بیگانه‌اند که از کشورهای دیگر آمده‌اند تا درباره جنگی بنویسند که در خیابان ما و دیگر خیابان‌های نزدیک رخ می‌دهد.»

درباره مازن معروف، نویسنده کتاب «شوخی با نظامی‌ها»
مازن معروف، متولد 1978، شاعر، روزنامه‌نگار، داستان‌نویس و مترجم فلسطینی – ایسلندیِ زاده لبنان است.
معروف از یک خانواده پناهنده فلسطینی است که در آغاز جنگ داخلی لبنان در اردوگاه تل زعتر در بیروت سکنی داشتند؛ همان اردوگاهی که دو سال پیش از به دنیا آمدن معروف، یکی از کشتارهای جمعی فجیع به‌دست فالانژها در آن اتفاق افتاد. خانواده مازن معروف از این کشتار جان به‌در بردند. آن‌ها با شروع جنگ داخلی از این اردوگاه گریختند.
مازن معروف دارای لیسانس شیمی از دانشگاه لبنان است. او پیش از آنکه وارد کار نویسندگی شود، معلم فیزیک و شیمی بود. از سال 2001 به ادبیات و روزنامه‌نگاری رو آورد. کار ادبی را با انتشار مجموعه شعری در سال 2001 آغاز کرد. او برای چندین روزنامه و مجلۀ عربی نقد هنری و مُرورهای ادبی نوشته است.
معروف اکنون ساکن ایسلند است. او آثار زیادی را از ادبیات ایسلند، هم در حوزه شعر و هم رمان و داستان کوتاه، به زبان عربی ترجمه کرده است.

درباره ترجمۀ فارسی کتاب «شوخی با نظامی‌ها»
مجموعه داستان «شوخی با نظامی‌ها» با ترجمۀ منصوره احمدی جعفری در انتشارات ققنوس منتشر شده است. منصوره احمدی جعفری، متولد 1358، مترجم ادبیات عربی معاصر است. او دو کتاب «دختران ماه» و «پست شبانه» را نیز در حوزه ادبیات عربی معاصر به فارسی ترجمه کرده است.

رتبۀ کتاب «شوخی با نظامی‌ها» در گودریدز: 3.40 از 5.

ادامه keyboard_arrow_down