مرگ کامو شابک: 9786004902953 176 صفحه 360 گرم قطع: رقعی نوع جلد: گالينگور تیراژ: 1100 کامو جووانی کاتللی ابوالفضل الله‌دادی علوم انسانی نظریه و نقد ادبی نقد ادبی

1,200,000 ریال

ناشر: فرهنگ نشر نو

چاپ یکم

كتاب «مرگ كامو» نوشته‌ی جووانی کاتلّلی
كتاب «مرگ كامو» به ابهامات حادثه‌ی تصادف آلبر كامو نویسنده‌ی شهیر الجزایری‌_‌فرانسوی می‌پردازد كه منجر به مرگ برنده‌ی جایزه‌ی نوبل ادبیات شد. جووانی کاتلّلی در مرگ كامو از دریچه‌های مختلف تاریخی با شواهد و مستندات متنوع تلاش می‌كند تا حلقه‌ی مفقوده درباره‌ی مرگ مشكوك آلبر كامو خالق رمان «بیگانه» را تجزیه و تحلیل كند. کاتلّلی با مطرح‌كردن مرگ كامو به‌عنوان یك فرضیه، نقش سیاست را در این زمینه مورد ارزیابی قرار می‌دهد.
آلبر كامو در روز چهارم ژانویه‌ی 1960 در راه برگشت به پاریس همراه ناشرش میشل گالیمار و نیز آن و ژنین ــ دختر و همسر گالیمار ــ و همچنین سگ‌شان در یک سانحه‌ی هولناک جان باخت. عموماً مرگ آلبر کامو را تصادف تلقی می‌کنند، اما جووانی کاتلّلی به شواهدی دست یافته که نشان می‌دهد ممکن است کامو به قتل رسیده باشد. کاتلّلی پس از سال‌ها تحقیقِ دقیق نشان می‌دهد که چرا سران اتحاد جماهیر شوروی سرسختانه در پی حذف آلبر کامو بوده‌اند. او پرسش‌های مهمی مطرح می‌کند که ممکن است پس از سال‌ها معمای مرگ نویسنده‌ی شهیر قرن بیستم را روشن کند: مأموران کاگ‌ب چطور از بازگشت کامو و هم‌سفرهایش باخبر شدند؟ تلفن کامو به منشی‌اش شنود شده بود یا ماریا کاسارس، معشوقه‌ی ابدی‌اش، با بی‌احتیاطی مرگ او را رقم زد؟ آیا کامو از مرگ خود خبر داشت که در نامه‌اش به کاسارس قول داد که شب چهارم ژانویه سر وقت به شام برسد، «مگر این‌که در جاده اتفاقی بیفتد؟»
آلبر کامو مردی بود آزاد و سرکش و خطرناک. خطرناک برای قدرت، برای هر قدرتی که او نزدیکی ذاتی آن به استبداد و افراط‌کاری و بیدادگری را افشا می‌کرد. خطرناک برای وجدان‌های گناهکارِ فرانسوی‌ها و شورشیان الجزایری و همدستان سابق نازی‌ها در جنگ جهانی دوّم و استالینیست‌ها؛ خطرناک برای اخلاق بورژوایی و برای جامعه‌ی روشنفکری. خطرناک بود چرا که می‌توانست همه‌چیز را تنها از دریچه‌ی ذهن انتقادی‌ و صداقت راسخ و عشق مطلقش به انسان و کل زندگی ببیند. بسیار بودند آن‌هایی که از مرگ و سکوت ابدی‌اش سود می‌بردند: ملّی‌گرایان فرانسوی که تمایلی به استقلال الجزایر نداشتند؛ افراطیون الجزایری که از میانه‌روی‌اش نسبت به سرنوشتِ فرانسوی‌های الجزایری‌تبار در صورت استقلال آزرده بودند؛ نیروهای ارتجاعی که در وجود او قهرمانِ مقاومت و چپ‌‌گرایی را می‌دیدند؛ استالینیست‌ها و اتحاد جماهیر شوروی که یورش خشونت‌بارشان به مجارستان سبب شده بود که او با شهامتی استثنایی به سمت‌شان یورش ببرد؛ دیکتاتورِ فاشیست اسپانیا که کامو با نقش‌آفرینی‌ها و سخنرانی‌های عمومی‌اش به‌مخالفت با او برمی‌خاست و همه‌جا رسوایش می‌کرد تا غرب حضورش را در نهادهای بین‌المللی نپذیرد. همواره دشوار بوده باور این‌که مرگ کامو نتیجه‌ی ساده‌ی یک سانحه‌ی رانندگی معمولی بوده باشد. دست تقدیر تصادفاً علیه یک مرد توطئه نمی‌کند: مردان دیگری به‌راحتی آب خوردن می‌توانند این کار را بکنند.
اکنون نشانه‌ای از نُه‌توی جریان تاریک زمان سر برآورده است. سرنخی دقیق که یک اسم و یک دستور و اراده‌ی ارتکاب قتل را نشان می‌دهد: شاید واقعاً کسی برای پایان زندگی آلبر کامو تصمیم گرفت.
وظیفه‌ی ما در قبال صراحت این سرنخ این است که تجسس کنیم تا آن‌چه رخ داده نه‌تنها به‌دستِ فراموشی سپرده نشود بلکه اکنون در زیرِ نور کامل تحقیقی تاریخی روشن شود تا آیندگان در جریان حقیقت سراپا عریان حوادث قرار بگیرند و به درکی روشن و قطعی دست یابند. در جریان تحقیقِ ما انبوهی از شخصیت‌های ادبی و انسانی و بازیگران اصلیِ واقعی و زنده ظاهر می‌شوند که خط سیر زندگی‌شان اغلب پیش‌بینی‌ناپذیر امّا همواره ثمربخش و گاه سرنوشت‌ساز با روزگار کامو تلاقی کرده است. این بازیگران اصلی در پراگ و مسکو عمر گذراندند. آن‌ها یان زابرانا و ماری زابرانووا و بوریس پاسترناک هستند. از پاریس و البتّه از پراگ و مسکو می‌شود به حقیقتِ سرنوشت آلبر کامو دست یافت.
مروری بر كتاب «مرگ كامو»
جووانی کاتلّلی متخصص اروپای شرقی و رمان‌نویس و استاد دانشگاه، «كامو باید بمیرد» را در سال 2013 در ایتالیا منتشر كرد. انگیزه‌ی انتشار این اثر تحقیقات جووانی کاتلّلی در زمینه‌ی حقایق مرگ كامو بود. جرقه‌ی این تحقیقات با مطالعه‌ی خاطرات یان زابرانا زده شد كه پس از مرگ شاعرِ چك منتشر شده بود. به‌ گفته‌ی کاتلّلی، در نسخه‌ی اصلی این كتاب به زبان چكی كه بیش از هزار صفحه است، بخشی وجود دارد كه به ایتالیایی ترجمه نشده و از ملاقات زابرانا با مردی روس نزدیك به كا‌گ‌ب‌ گفته است كه از راز مرگ جوان‌ترین برنده‌ی نوبل ادبی (سال 1957 در 44 سالگی) پرده برمی‌دارد. کاتلّلی كه پیش از این در سال 2011 فرضیه‌ی قتل كامو را در روزنامه‌ی كوریه‌را دلّا سرا مطرح كرده بود، در كتابش به بررسی دقیق‌تر و مستندتر این موضوع پرداخته است. بخش‌هایی از این كتاب كه ویراست جدید آن در سال 2019 و با عنوان «مرگ كامو» در انتشارات بَلان فرانسه منتشر شد، به بررسی روابط اتحاد جماهیر شوروی با فرانسه‌ی عصرِ كامو می‌پردازد و نشان می‌دهد كه چگونه سرویس‌های جاسوسی شوروی سال‌ها برای حذف آلبر كامو برنامه‌ریزی كردند و درنهایت با رضایت ضمنی سازمان‌های مخفی فرانسوی، طرحشان را با موفقیت كامل پیش بردند. کاتلّلی پای برخی چهره‌های مشهور را نیز به میان می‌كشد و از آن‌ها به‌عنوان كسانی یاد می‌كند كه پیش و حین و پس از مرگ كامو به ایفای نقش پرداختند. علاوه بر این، کاتلّلی در نسخه‌ی فرانسوی كتاب پیوستی گنجانده كه روایت چهره‌های سرشناسی همچون ژاك وِرژس را از مرگ كامو نقل كرده است. مرگ كامو كه در فرانسه و آرژانتین و ایتالیا منتشر شده، بحث‌های بسیاری را در رسانه‌های مختلف به راه انداخته و چهره‌های سرشناسی به تمجید آن پرداخته‌اند. یكی از آن‌ها پل استر آمریكایی است: «نتیجه‌ای هولناك است، اما باید گفت پس از هضم شواهدی كه کاتلّلی ارائه می‌دهد، سخت است كه حق را به او ندهیم. بنابراین این "سانحه‌ی رانندگی" حالا بایست در زمره‌ی "قتل‌های سیاسی" طبقه‌بندی شود. صدای آلبر كامو در 46 سالگی خفه شده است.» با این حال فرضیه‌ی کاتلّلی مخالفانی هم داشته است. مثلاً آلیسون فینچ استاد ادبیات فرانسه‌ی دانشگاه كمبریج: «از جمله طرفداران نظریه‌ی قتل كامو: یك نویسنده و فیلم‌نامه‌نویسِ بسیار خیال‌پرداز (پل استر)، یك نویسنده و مترجم كه رژیم كمونیستی آزارش داده بوده و حق دارد از سران شوروی متنفر باشد (یان زابرانا) و بالاخره ژاك وِرژس، وكیل بحث‌برانگیزی كه البته از مبارزان استقلال الجزایر كه به دست فرانسوی‌ها شكنجه شده بود دفاع كرد، اما شهرتش بیش از هر چیز بابت دفاعیه‌های جنجالی‌اش است. گرچه او وكالتش را كرده، می‌توان گفت كه بیش‌تر فعال مدنی است تا مفسری قابل‌اعتماد.» فینچ همچنین به هم‌دستی فرانسوی‌ها در قتل كامو به دیده‌ی تردید می‌نگرد: «این حرف یعنی قتل در سطوح بالای حكومت و به وسیله‌ی شخص شارل دوگل تایید شده بود. من نمی‌توانم چنین چیزی را باور كنم. خودِ دوگل نویسنده‌ای تمام عیار بود و احترام زیادی برای روشنفكران فرانسه قائل بود. از جمله آن‌هایی كه با او سر سازش نداشتند.» میشل اُنفره فیلسوف فرانسوی نیز كه اخیراً زندگی‌نامه‌ای راجع به كامو منتشر كرده، گرچه اثر کاتلّلی را جذاب و حاصل كار تحقیقاتی دقیقی می‌داند، توضیحاتی ارائه می‌دهد: «كا‌گ‌ب‌ از راه‌های دیگری می‌توانست از شر آلبر كامو خلاص شود. روزِ حادثه كامو می‌بایست با قطار به پاریس برمی‌گشت. حتی بلیت هم خریده بود، اما لحظه‌ی آخر تصمیم گرفت كه با میشل گالیمار همسفر شود. وانگهی اتومبیل هم متعلق به گالیمار بود. بله، شوروی‌های قصد داشتند كلك كامو را بكنند، شكی در آن نیست، اما نه این‌طوری.»
وویتیخ ریپكا از مؤسسه‌ی مطالعات رژیم‌های توتالیتر پراگ هم محتاطانه درباره‌ی فرضیه‌ی کاتلّلی اظهارنظر می‌كند: «البته این نظریه احتمالاً اثبات‌شدنی نیست... همه‌ی چیزهای جالبی كه پلیس مخفی كمونیست چك پیدا می‌كرد و سران شوروی می‌خواستند، مستقیماً از مسكو سردرمی‌آورد. روس‌ها به كسی اجازه نمی‌دهند كه پا تو كفششان كند.»
بااین‌حال باید اعتراف كرد پس از مطالعه‌ی كتاب مرگ كامو دیگر نمی‌توان به مرگ كامو به چشم یك سانحه‌ی رانندگی ساده نگاه كرد. بی‌شك هیچ‌كس بهتر از خودِ جووانی کاتلّلی نمی‌تواند درباره‌ی محتوای اثرش توضیح بدهد. به‌همین‌دلیل می‌توانید در پایان كتاب ترجمه‌ی گفت‌وگویی با کاتلّلی را بخوانید كه درباره‌ی تمام آن‌چه دست به دست هم داد تا منجر به نوشتن كتاب مرگ كامو شود، بیش‌تر بدانید.
كتاب «مرگ كامو» نوشته‌ی جووانی کاتلّلی با ترجمه‌ی ابوالفضل الله‌دادی از تازه‌های انتشارات فرهنگ نشر نو در سال 1401 (با همكاری نشر آسیم) است.

ادامه keyboard_arrow_down