کتاب | علوم انسانی | ادبیات | داستان ایرانی | من شماره سه
من شماره سه شابک: 9786220105862 192 صفحه 214 گرم قطع: رقعی نوع جلد: شوميز تیراژ: 1000 شماره عطیه عطارزاده علوم انسانی ادبیات داستان ایرانی

1,360,000 ریال 1,600,000 ریال

ناشر: چشمه

چاپ نهم

کتاب «من، شماره سه» اثر عطیه عطارزاده
روایتی از جنون و ‌ذهن‌های پریشان در برهه‌ای تاریخی. رمان «من، شماره سه» نوشته عطیه عطارزاده به نوعی روایتی است از جان‌های پریشان که با آشفتگی‌های اجتماعی درهم‌آمیخته است.
کتاب «من، شماره سه»، به لحاظ مضمونی که نویسنده به سراغش رفته و نیز شیوه روایت داستان اثری قابل توجه است. مکان داستان آسایشگاهی روانی است و زمان آن نیز به دهه پنجاه مربوط است.
عطیه عطارزاده در رمان قبلی‌اش نیز داستانی متفاوت به دست داده بود؛ داستانی مربوط به دختری نابینا که در انزوا با مادرش زندگی می‌کند. «راهنمای مردن با گیاهان دارویی» عنوان این رمان است و در آن با مادر و دختری سروکار داریم که به تولید و فروش گیاهان دارویی مشغول‌اند و این دختر هم نابینا است و هم بسیار منزوی و تک‌افتاده. «راهنمای مردن با گیاهان دارویی» از رمان‌های منتخب جایزه مهرگان ادب بوده است.
در کتاب «من، شماره سه» نیز روایتی از انسان‌ها و موقعیت‌هایی به دست داده شده که به شکل معمول کمتر به چشم می‌آیند. نویسنده این رمان، که مستندساز نیز هست، در فیلم مستندی که پیش‌تر با عنوان «پروژه ازدواج» ساخته بود به افرادی که در یک مرکز نگهدای از بیماران اعصاب و روان حضور دارند توجه کرده بود.

مروری بر کتاب «من، شماره سه»
جنون یکی از مضامینی است که از گذشته همواره در ادبیات و داستان مورد توجه بوده است. اگر ذهن‌های مشوش و جان‌های پریشان در نظم معمول جامعه فاقد صدا هستند و معمولا به حاشیه‌ها رانده‌ می‌شوند اما در ادبیات این امکان وجود دارد که تمام مطرودان و به حاشیه‌رانده‌شدگان به متن بیایند و صدایی بیابند و خود را روایت کنند. رمان «من، شماره سه» داستانی است که توسط مردی جوان که شماره سه نامیده می‌شود و سال‌ها است در یک آسایشگاه روانی زندگی می‌کند روایت شده است.
رمان «من، شماره سه» آغازی قابل توجه دارد. در لحظه اول معلوم نیست که راوی با چه کسی صحبت می‌کند. او آیا اصلا با کسی حرف می‌زند یا این حدیث نفس است و چیزهایی است که هیچ‌وقت به زبان آورده نشده است: «چشم‌هات را دوست دارم چون به مادرت رفته‌اند. دنیا هم که سیاه باشد باز سبزند. دست‌هات را دوست دارم چون چیزهایی کشیده‌اند که هیچ‌وقت ندیده‌ای. دهانت را اما از همه‌ی این‌ها بیش‌تر دوست می‌دارم. چون هیچ‌وقت باز نمی‌شود. دهانت را بسته نگه دار و برو. دست‌هات را بیاور پایین. کاری به شاخه‌های شکسته نداشته باش. از پشت ساختمان نیمه‌کاره برو. از لای کاج‌ها. از توی گِل. جوری که انگار همان راهِ هرروزه است. انگار درخت‌ها را هرس کرده‌ای و برمی‌گردی بخش. سر بالا. برنگرد. بپیچ. در را باز کن. دستت را زیر بازوش بینداز. نترس. دکمه‌هاش را یکی‌یکی باز کن. غدیر بیدار نمی‌شود. مست است. پوتین‌هاش را دربیاور. بپوش. پول ته کشوِ دوم است. برش دار. برو. حالا برو. از این‌جا برو.»
ماجراهای داستان «من، شماره سه» از لحظه فرار کردن و سرپیچی از نظم مسلط در آسایشگاهی روانی شروع می‌شود آن هم درست در برهه‌ای که در فضای بیرون از آسایشگاه نیز نظم مسلط به چالش کشیده شده است. فرار از آسایشگاه همزمان با انقلابی رخ می‌دهد که در اجتماع جریان دارد. راوی باید بر ترسش غلبه کند و دست به شورش و فرار بزند همان‌طور که در بیرون مردم شورش کرده‌اند: « گوش کن. فقط گوش کن. جلوِ همین دروازه منتظر بمان و گوش کن. همین‌‌ جا. نترس. برنگرد. هیچ‌کس نیست. نگهبان‌ها فرار کرده‌اند. کارگرها ساختمان‌ها را نیمه‌کاره ول کرده‌اند. سلیمی رفته. هیچ دکتری نیست. برق نیست. آب نیست. شاه رفته. مملکت نیست. آن‌قدر سر این جاده منتظر بمان تا صدا بشنوی. دهان ‌بسته. گوش کن. شنیدی؟ دست ببر بالا. بالاتر. تکان بده.»
شماره سه، نام راوی رمان «من، شماره سه» است یا دست‌کم نامی است که در آسایشگاه روانی با آن شناخته می‌شود. درواقع او در آسایشگاه به یک شماره تقلیل یافته است. او هنوز بیست‌وپنج ساله نشده اما پیر به نظر می‌رسد. کمرش تیر می‌کشد و نمی‌تواند خم بشود. او نه فقط بدون اسم که بدون صورت هم هست.
شماره سه نمی‌تواند حرف بزند و همه حرف‌هایش را نقاشی می‌کند. از این‌‌رو است که روایت او در رمان «من، شماره سه» روایتی سرراست نیست و ممکن است به نظر ما مغشوش به نظر برسد؛ اما طبیعی است چرا که این روایتی عادی نیست. راوی در پی کسی به نام آسو است و میگوید آسو زبان ما است: « تو توی این راه گم نمی‌شوی. هیچ‌کس قبل رسیدن به جایی که باید به‌اش برسد توی هیچ راهی گم نمی‌شود. تو به آسو می‌رسی. فقط باید بروی گاراژ و سوار اتوبوسی بشوی که می‌رود پاوه. آسو آن‌جاست. قرارمان همین بود. خودت برایش کشیدی. یادت نیست؟ با زغال توی لباس من نقاشی‌اش را کشیدی. تو این یکی را به من بدهکاری شماره‌سه. باید آسو را پیدا کنی. باید همه‌چیز را برایش بکشی. آسو زبانِ ماست. باید قصه‌ی ما را برایش بکشی تا دادش بزند. چاقوش را دست بگیرد و برای همه دادش بزند. تو این یکی را به من بدهکاری. من که نمی‌توانم. من که دست ندارم. نمی‌بینی؟ من بادم. کاری از من ساخته نیست وگرنه نمی‌آمدم توی بدن اشتباه. باد فقط می‌وزد. اگر نوزیده بودم اما حالا تو این‌جا نبودی.»
پس از شرح لحظه بحرانی فرار از آسایشگاه، رمان به پنج سال پیش برمی‌گردد و ما حالا سابقه داستانی که در کتاب «من، شماره سه» با آن روبرو می‌شویم می‌بینیم و به درون آسایشگاه بازمی‌گردیم: «قاسم که مثل من نیست. از وقتی آمده این‌جا هی ماهیچه آورده. مثل من نیست که لاغرم. هر کار کنم پوستم لای استخوانم می‌ماند. دستش را می‌کشم نرود جلوتر. زورم کم است. می‌رسیم وسط کاج‌ها. سگ‌ها آن‌جا هستند. گازمان می‌گیرند. ما اجازه نداریم این‌قدر دور بیاییم که کسی نبیندمان. ولم کن قاسم! حالاست که دکترها از ساختمان‌شان بیرون بیایند. اخلج بو می‌برد بعدِ کلاس برنگشته‌ام بخش. یواش‌تر! نمی‌بینی دمپاییم توی برف گیر کرده؟ گیر سگ‌ها بیفتیم کارمان تمام است. سگ‌ها هارند. گازمان بگیرند دندان‌های‌مان تیز می‌شود. مثل داوود. از دهان‌مان کف می‌آید. شروع می‌کنیم به گاز گرفتنِ هم. چرا همه‌اش کاری می‌کنی که یک بلایی سرت بیاورند؟»
کتاب «من، شماره سه» نوشته عطیه عطارزاده در نشر چشمه منتشر شده است.

درباره عطیه عطارزاده نویسنده کتاب «من، شماره سه»
عطیه عطارزاده متولد 1363، داستان‌نویس، شاعر، نقاش و مستندساز ایرانی است. پیش از انتشار کتاب «من، شماره سه»، رمان «مردن با گیاهان دارویی» و مجموعه شعرهایی با نام‌های «زخمی که از زمین به ارث می‌برید» و «اسب را در نیمه دیگر برمان» از او منتشر شده بود.

ادامه keyboard_arrow_down