گزارش برودی شابک: 9786002530646 152 صفحه 166 گرم قطع: رقعی نوع جلد: شوميز تیراژ: 500 گزارش برودی خورخه لوئیس بورخس مانی صالحی علامه علوم انسانی ادبیات داستان کوتاه خارجی

1,035,000 ریال 1,380,000 ریال

ناشر: کتاب پارسه

چاپ پنجم

کتاب گزارش برودی، یازده داستان از مجموعه هزارتوی خورخه لوئیس بورخس را در خود جای داده است. در داستان‌های او رئالیسمی بی رحمانه وجود دارد، در داستان‌های او مفاهیم مختلفی چون رویا، دین، اسطوره، افسانه‌ها با هم در آمیخته است.
در بخشی از داستان خرمگس معرکه می‌خوانیم:
می گویند (با این که بعید به نظر می‌رسد ادواردو، جوانترینِ برادرانِ نلسون، این داستان را در سال هزار و هشتصد و نود و اندی، در شب احیاء کریستیان برادر بزرگ‌تر که به مرگ طبیعی در ناحیۀ مورون درگذشته بود، تعریف کرد. آنچه بی‌چون‌وچرا واقعیت دارد، این است که وقتی فنجان‌های ماته در آن شب طولانی، که هیچ مشغولیت دیگری در کار نبود، دور می‌گشت، کسی آن داستان را از شخصی شنید و بعدها برای سانتیاگو دابوو بازگو کرد و من آن را ابتدا از او شنیدم.
سالها بعد، این داستان را دوباره در توردِرا، که اصلاً در واقع، محل وقوع داستان بود، شنیدم. این روایت دوم، روایتی است قدری مفصل‌تر که جزئیات اصلی روایت سانتیاگو را، با اختلافات و تغییرات ناچیزی که همیشه انتظارش می‌رود، تأیید می‌کرد. من اکنون این داستان را بر کاغذ می‌آورم، چون گمان می‌کنم (با این که البته ممکن است اشتباه کنم) دریچه‌ای کوچک و غم‌انگیز به روی آن نوع مردانی می‌گشاید که روزگاری با چاقوکشی مشغول جنگ و جدال بودند و در حاشیه نشین‌های خشن بوئنوس آیرس زندگی سختی را می‌گذراندند.
من این داستان را وجدانا درست تعریف می‌کنم، با این که می‌توانم پیشاپیش خودم را ببینم که به وسوسۀ ادبی آب وتاب دادن یا گهگاه واردکردن بعضی جزئیات کوچک، تن درداد‌ه‌ام آنها در توردِرا، به نام خانوادۀ نیلسن معروف شده بودند. کشیش ناحیه به من گفت که سَلَف او به‌یاد داشت که با تعجب تمام، انجیل چاپی کهنه‌ای را در آن خانه دیده بود و در آخرین صفحه‌های آن، چشمش به اسم‌ها و تاریخ‌هایی دستنویس افتاده بود. آن کتابِ جلد سیاه، تنها کتابی بود که در خانه داشتند تاریخ وقایع مغشوش خانوادۀ نیلسن، اکنون گم شده است، همانطور که هم هچیز سرانجام روزی از دست می‌رود. خانۀ بزرگ نه‌چندان محکمشان که دیگر برپا نیست، از آجر ساده ساخته شده بود. از دالان ورودی خانه می‌شد اولین حیاط خلوت را با کاشی‌های قرمزش دید، و حیاط خلوت داخلی بعدی را که کف آن از خشت بود.

ادامه keyboard_arrow_down