خانواده رابینسون، شش نفر دارد. مادر، خانهدار، پدر پزشک و چهار پسر. آنها به قصد عزیمت به استرالیا، کشور خود سوئیس را ترک میکنند. در راه طوفانی در میگیرد و کشتی آنها در هم میشکند. خوشبختانه تمام اعضای خانواده جان سالم به در میبرند و سر از جزیرهای دور افتاده و ناشناخته در میآورند. اعضای خانواده بسیار بر دانش پدر تکیه دارند و سعی میکنند با کمک یکدیگر بتوانند خود را زنده نگه داشته تا روز موعود فرا رسیده و جزیره را ترک کنند.
یوهان دیوید وایس نویسنده کتاب خانواده رابینسون را برای چهار پسرش با هدف آموزش مفهوم مهم و معنوی خانواده و اهمیت طبیعت در زندگی انسانها نگاشته است.
رمان خانواده رابینسون چنین آغاز میشود:
توفان سنگین برای ششمین روز متوالی ادامه داشت و به نظر نمیرسید که روز هفتم هم خیال فروکش کردن داشته باشد. خشم توفان رو به افزایش بود و کشتی روی امواج بالا و پایین میرفت. حتی ناخدای کشتی هم نمیدانست که ما در چه موقعیتی قرار داریم. خدمه و مسافران بسیار نگران بودند و همه فکر میکردند به زودی خواهند مرد. من، همسر و چهار پسرم را نزدیک خود نگه داشته بودم. همسر عزیزم از ترس گریه میکرد و پسرانم هم آشکارا میلرزیدند. به آنها گفتم: «خداوند ما را نجات خواهد داد. » به نظرم رسید این حرف باعث آرامش همسر نازنین و فرزندانم شد.
ادامه keyboard_arrow_down