همة تابستان بدون فیسبوک
Tout un e`te` sans facebook
دوستداران ادبیات پلیسی داستان «همة تابستان بدون فیسبوک» با طنزی دوستداشتنی، انتقادی از کتابنخوانها دارد. آنهایی که هیچ دغدغه و فکر و برنامهای برای کتابخواندن ندارند. داستان درباره شخصی است به نام «آگاتا کریسپی» که عاشق دونات شکلاتی است و بسیار چاق. یعنی هرجایی ردی از تکه شکلات باشد، آگاتا قبلا آنجا بوده است. او به ماشین اداره هم رحم نکرده و یعنی هرجا دوناتهای شکلاتی عظیمی روی سقف ماشین کارکردهاند پیدا شود، آگاتا دارد میآید. اما او شیفته ادبیات هم هست. همه اینها برای او که یک کارآگاه پلیس است، مشکلاتی به وجود میآورد. طوری که در کارش با سختی مواجه میشود. همین اتفاق به ظاهر ساده و پیش پا افتاده سبب شد؛ کارآگاه از نیویورک به نیویورکِ جدید تبعید شود. شهری که تنها یک خیابان با یک چراغ راهنمایی قرمز دارد و هیچ جرمی هم اتفاق نمیافتد! از همه مهمتر در این شهر دسترسی به اینترنت وجو ندارد. چون دسترسی به اینترنت نیست، کارآگاه یک باشگاه کتابخوانی افتتاح میکند و سعی میکند از کارمندان اداره پلیس که کتابخوان نیستند انسانهایی عاشق کتاب و کتابخوانی بسازد. تا اینکه در یک روز گرم و ساکت تابستان با کارمندی که ناخنهایش را در اداره مانیکور میکرد؛ درباره اهمیت ادبیات کلاسیک مشغول صحبت بود که ناگهان قتلی اتفاق افتاد و... .داستان جذاب و زیبای «همة تابستان بدون فیسبوک» توسط «ابولفضل الله دادی» به فارسی ترجمه شده است.
درباره نویسنده: رومن پوئر تولاس ( 1975 ) نویسنده فرانسوی، صاحب اثر «سفر شگفتانگیز مرتاضی که در جالباسی آیکیا گیر افتاده بود»
رتبه گودریدز: 3 از 5
ادامه keyboard_arrow_down