قدرت و جلال
داستان یک کشیش که در مکزیکِ انقلابی تحتِ تعقیب انقلابیون است. کشیشِ رمان قدرت و جلال گراهام گرین هم مغضوب دستگاه رسمی کلیساست، چون اعمالش یکسره منطبق با قوانین کلیسا نیست، و هم مغضوب انقلابیونی که کشیش نمیخواهند، مخصوصاً کشیشی را که میخواره است. گراهام گرین در رمان قدرت و جلال، طبق معمولِ آثار دیگرش، به سراغ تضادهای عمیق روح و جان آدمی میرود و شخصیتهای داستانش را در موقعیتی خطیر و تراژیک قرار میدهد و داستانی جذاب و پرکشش و چندلایه پدید میآورد که در متنِ رویدادهایی سیاسی اتفاق میافتد. قدرت و جلال یکی از محبوبترین رمانهای گراهام گرین است. اینک سطرهای آغازین این رمان: «آقای تنچ در آفتاب خیرهکنندهی مکزیک و در غباری که سفیدی میزد، از خانه بیرون زد تا دنبال کپسول اترش برود.
چند لاشخور با بیاعتنایی تحقیرآمیزی از پشتبام به پایین مینگریستند: او هنوز تبدیل به لاشه نشده بود. کمی جوشی بود. کمی جوشی شد و با ناخنهای شکسته و ناصافش تکهای از سنگفرش جاده را کند و به طرف آنها پرت کرد. یکی از لاشخورها از جایش پرید و بالزنان از فراز شهر، از فراز میدان کوچک، از فراز مجسمهی نیمتنهی رئیسجمهور سابق، ژنرال سابق، موجود بشری سابق، از فراز دو دکهای که آبمعدنی میفروختند گذشت، و به سوی رودخانه و دریا رفت. اما آنجا چیزی گیرش نمیآمد. آنجا رسیدگی به لاشهها به عهدهی کوسهها بود...»
رمان قدرت و جلال با ترجمه و مقدمۀ هرمز عبداللهی و همراه با مقالهای از بهاءالدین خرمشاهی در نشر چشمه منتشر شده است.
درباره نویسنده: گراهام گرین (1991 – 1904)، داستاننویس، نمایشنامهنویس، روزنامهنگار، فیلمنامهنویس و منتقد ادبی و سینمایی اهل انگلستان.
ادامه keyboard_arrow_down