قتل اُتسویا
داستان معصومیتی که رنگ میبازد و رفتهرفته چهره بدل میکند. جونیچیرو تانیزاکی در رمان «قتل اُتسویا» داستان دختر و پسری از دو طبقه اجتماعی متفاوت را روایت میکند که سخت عاشق یکدیگرند، اما برای رسیدن به وصال هم باید از خانه بگریزند و این گریز آغاز تحولی در شخصیت و رابطه آنهاست؛ تحولی که خشونتی را رقم میزند که یکی از دو شخصیت اصلی داستان بعد از مواجهه با تغییر شخصیتِ معشوقه به آن دست میزند. «قتل اُتسویا» داستان تحول عشقی معصومانه به خشونتی جنونآمیز است. در بخشی از این رمان میخوانید: «روشنایی چراغ درهای کاغذی اتاق هشتتاتامی مجاورِ ایوان را به رنگ قرمز در میآورد. این اتاق معمولاً برای صاحب مغازه و زنش نگه داشته میشد، بنابراین منقل مستطیلی بزرگی به همراه کمدی حاوی لوازم مخصوصِ چای مقابل محراب بودایی آن گذاشته بودند، اما آن شب گویا دختر خانه، اُتسویا، از غیبت آنها بهره جسته و برای گذراندن شب، آنجا مستقر شده بود.
شینسوکه که ناگهان حس شدید دردها و رنجهای ناشی از موقعیت محقرش بر او عارض شده بود، همانطور که با نگاهی حسرتآمیز به آن روشنایی سرخفام مینگریست، با خود گفت: "داخل لابد حسابی گرم است."
بیش از یک سال بود که عاشق اُتسویایی شده بود که او هم به هیچ وجه خود را بیمیل نشان نمیداد. با این حال، به رغم دلدادگیشان به یکدیگر محال بود پسری مثل او بتواند از یگانه دختر رئیسش خواستگاری کند.»
رمان «قتل اُتسویا» با ترجمه محمود گودرزی در نشر چترنگ منتشر شده است.
درباره نویسنده: جونیچیرو تانیزاکی (1965 – 1886)، داستاننویس ژاپنی.
رتبه گودریدز: 3/51 از 5.
ادامه keyboard_arrow_down