درباره ما

می‌گویند: «كتاب بخوانید». در پاسخ به این پرسش كه «چرا باید كتاب بخوانیم؟» می‌گویند: «با كتاب خواندن آدم بهتری می‌شوید» یا «با كتاب خواندن جهان را بهتر می‌شناسید» یا «با كتاب خواندن دید وسیع‌‎تری پیدا می‌كنید».
اما این پاسخ‌ها شما را قانع كرده است؟
جهان پیچیده امروز، با منابع اطلاعاتی بی‌پایان و دانش محدود و اندكی كه در سریع‌ترین شكل ممكن به ما عرضه می‌كنند، اصلا جایی برای كتاب خواندن باقی می‌گذارد؟ در جهان سیاست‌‎زده امروز كه انگار همه ارزش‌‎های گذشته رنگ باخته‌اند و آدم‌ها تنهاتر شده‌اند و فرصت‌ها محدودتر و بحران‌ها فزاینده‌تر، خواندن قرار است چه دردی از ما دوا كند؟ 
بیایید این پرسش مهم را یك بار دیگر با هم تكرار كنیم: چرا باید كتاب بخوانیم؟
به احتمال زیاد ما نیز پاسخی برای آن نداشته باشیم، اما باورهایی داریم كه شاید مسیر را برای تأمل بر این پرسش هموارتر سازد و معرف ما نیز باشد.
گمان ما بر این است كه جهان امروز بیش از هر زمان دیگری نیازمند همدردی است؛ نیازمند پذیرش دیگری، با هر عقیده و هویتی. اما چگونه می‌توان بدون قضاوت، دیگری را پذیرفت و جهان را از آشوب این همه جنگ و ترس و نفرت نجات داد؟ 
آیا كتاب‌ها یارای این كار را دارند؟ چگونه؟ 
با مطالعه كتاب، بی‌ آن كه از جهان خودتان بیرون بروید، به قلمرو دیگری قدم می‌گذارید. با اولین گام بر خاک ناآشنای این قلمرو، هر تصور محدود‌كننده‌ای از جهان داشته باشید کمابیش رنگ خواهد باخت. درك فكر و دیدگاه دیگری، به مثابه سپری ما را در برابر تعصب و ترس ایمن می‌دارد و كمك می‌كند جهان را از چشم دیگری ببینیم. به جای آن‌ها بخندیم، با آن‌ها گریه كنیم، بترسیم، خشمگین بشویم، از عمیق‌ترین احساسات‌شان باخبر شویم و مهم‌تر از این‌ها، قصه‌های‌شان را گوش دهیم. 
اگر كتاب‌خوان بوده‌ای و هنوز «دیگری بودن» را كشف نكرده‌ای، یا اگر هنوز برای مطالعه در پی انگیزه‌های بیشتری هستی، جان کلام ما به تو این است: «حالا نوبت کتاب است». نوبت این که تو هم بخشی از روند همان همدردی باشی؛ این همدردی که جز از راه ارتباط با دیگری و درك و دریافت او حاصل نمی‌شود. 
«بنوبوك»* جایی است كه در آن خواندن برای‌مان یك وظیفه، تعهد، جبر یا ترس از جا ماندن از قافله كتابخوان‌ها نباشد. ما اینجا درباره كتاب‌ها حرف می‌زنیم، شما را با برگزیده‌های‌شان آشنا می‌كنیم و می‌کوشیم با رساندن کتاب‌ها به دست خواننده، آن‌ها را با جهان‌ها و آدم‌هایی نو پیوند دهیم و جزئی از جادوی قدرتمند کتاب‌ها باشیم.

 

--------

 

* بنو، پرنده‌ای اساطیری در مصر باستان، تجسم خورشید در هنگام طلوع به شمار می‌رفته است و هم‌چون ققنوس، هر پانصد سال یک‌بار از بدن بی‌جان خویش دوباره زاییده می‌شده است.