دنیای قشنگ نو
سال 2540 میلادی است. درد و رنج برچیده شده و همه مردم در خوشبختی به سر میبرند و سراسر جهان تحت لوای یک دولت جهانی است. اینها همه اما به قیمت از دست رفتن هنر و معنویت و فلسفه و خانواده و هر گونه پیچیدگی و احساسات عمیق و متنوع و چندوجهی انسانی و تقلیل انسان به موجودی برای لذتجویی و شاد زیستن به دست آمده است. آلدوس هاکسلی در رمان علمی – تخیلی دنیای قشنگ نو، که از آثار کلاسیک ادبیات پادآرمانی است، با طنزی تلخ آرمانشهری را تصویر میکند که در آن از تنوع و پیچیدگی خبری نیست. انسانها پدر و مادر ندارند و در کارخانه تولید و کُدگذاری میشوند. پرهیز از لذتجویی افراطی نقص تلقی میشود. در این آرمانشهر هنر و معنویت و اموری از این دست جایی ندارند. عنوان رمان برگرفته از قسمتی از نمایشنامه طوفان شکسپیر است و ارجاعاتی به این نمایشنامه را در رمان میبینیم. هاکسلی در دنیای قشنگ نو با نگاهی بدبینانه به پیشرفت، آیندهای را ترسیم کرده است که در آن علم به مهندسی ژنتیک تقلیل یافته است و از تنوع در زمینه تحقیقات علمی خبری نیست. در این آرمانشهر توتالیتر هنری فورد، مخترع و مؤسس شرکت خودروسازی فورد، مثل بت پرستیده میشود و انسانها، از همان لحظهای که کارخانه تولیدشان میکند، از راه گوش شستشوی مغزی داده میشوند و ارزشها و اصول و قوانین آرمانشهر در وجودشان نهادینه میشود.
رمان دنیای قشنگ نو با ترجمه سعید حمیدیان در انتشارات نیلوفر منتشر شده است.
درباره نویسنده: آلدوس هاکسلی (1963 – 1894)، داستاننویس، نا- داستاننویس، مقالهنویس و فیلسوف انگلیسی.
ادامه keyboard_arrow_down