کتاب | علوم انسانی | ادبیات | داستان ایرانی | خون در رگ رویا نیست
خون در رگ رویا نیست شابک: 9786220109785 140 صفحه 170 گرم قطع: رقعی نوع جلد: شوميز تیراژ: 500 رویا نیست مهدی اسدزاده علوم انسانی ادبیات داستان ایرانی

680,000 ریال 800,000 ریال

ناشر: چشمه

چاپ یکم

کتاب «خون در رگ رؤیا نیست» نوشتۀ مهدی اسدزاده
داستان‌هایی در مرز خواب و بیداری؛ در مرز وهم و واقعیت و با رنگمایه‌هایی از تغزل. کتاب «خون در رگ رؤیا نیست»، نوشتۀ مهدی اسدزاده، مجموعه داستانی‌ست که ما را با خود در شهر و زندگی شهری می‌گرداند. با داستان‌های این مجموعه سر تا تَهِ شهر را سفر می‌کنیم و این سفر گاه در عالم خواب و وهم و کابوس طی می‌شود و گاه در عالم واقعیت و گاه در مرز میان این دو.
در داستان‌های کتاب «خون در رگ رؤیا نیست» با آدم‌هایی از طبقات مختلف جامعه سروکار داریم و نویسنده در این داستان‌ها، گاه ما را به میان لات‌ها و لمپن‌ها و آدم‌های حاشیۀ شهر می‌برد و گاه به میان زندگی طبقۀ متوسط شهرنشین و روابط میان زوج‌ها و بحران‌های زندگی مشترک.
در کتاب «خون در رگ رؤیا نیست» همچنین با مردانی مواجهیم که زن‌ها و دنیای زن‌ها و عوالم زنانه را نمی‌شناسند و با زنانی که گرفتار اضطراب و تشویش.

مروری بر کتاب «خون در رگ رؤیا نیست»
کتاب «خون در رگ رؤیا نیست» از ده داستان تشکیل شده که عبارتند از: «شکل درد»، «حاشیه‌ی مختصر بر خمیازه‌گردی آخر محسن مدائنی»، «موومان زنجیر نقره‌ای»، «دربندان»، «خون در رگ رؤیا نیست»، «برف، ببر، سرخ»، «کبودگاه»، «و بودن کلمه است»، «ابر تند خونبار» و «هزار و یک‌توی اشتراک».
مهدی اسدزاده در داستان‌های کتاب «خون در رگ رؤیا نیست» خواننده خود را در اجتماع و متن و حواشی آن می‌گرداند و گوشه‌های مختلفی از جامعه و مسائل اجتماعی و فردی آدم‌ها را به تصویر می‌کشد. اما تصویری که در داستان‌های کتاب «خون در رگ رؤیا نیست» از جامعه و آدم‌های مختلف آن ارائه می‌شود، تصویری رئالیستی نیست. در داستان‌های این مجموعه، اغلب با موقعیت‌هایی مواجهیم که اگرچه زمینه‌ای واقعی دارند اما به‌راحتی به کابوس و وهم راه می‌دهند و واقعیت را به عرصۀ خواب می‌کشانند.
بحران روابط میان زوج‌ها، زندگی خلافکارهای خُرده‌پا و مسائل مالی و اقتصادی که آدم‌ها را به عرصه‌هایی غریب می‌کشاند و به وضعیت‌هایی بغرنج دچار می‌کند از جمله مضامینی‌اند که در داستان‌های کتاب «خون در رگ رؤیا نیست» به آن‌ها پرداخته شده است.
در داستان‌های این مجموعه، به همراه نویسنده، گاه به اعماق شهر و تاریکی‌های آن سفر می‌کنیم و گاه تاریکی‌های زندگی طبقۀ متوسط را به تماشا می‌نشینیم و اضطرابها و نگرانی‌ها و بحران‌های آدم‌های این طبقه را نظاره می‌کنیم.
همچنین در داستان‌های کتاب «خون در رگ رؤیا نیست» گاه جلوه‌هایی از تغزل رخ می‌نمایاند، گاه به اسطوره‌ها ارجاع داده می‌شود، گاهی نویسنده به زندگی ایرانیانی که برای کار به ژاپن می‌رفتند و درگیر کارهای خلاف می‌شدند گریز می‌زند و گاهی هم مبارزات سیاسی پیش از انقلاب دستمایه قرار می‌گیرد. این‌ها همه باعث می‌شود که با نوعی تنوع در داستان‌های کتاب «خون در رگ رؤیا نیست» روبه‌رو باشیم.
آنچه می‌خوانید قسمتی‌ست از داستان «خون در رگ رؤیا نیست» از این مجموعه: «و بیش‌تر از همه آن شب هفده دسامبر را به یاد می‌آورد. یکی نفس‌زنان دویده بود توی آپارتمان و گفته بود فلاحی‌ها هاشم چابکی را دوره کرده‌اند. هر چه دم‌دست‌شان بود برداشته بودند و دویده بودند تا پارک اومِجیما. کاردها را یادش می‌آمد. نعره‌ها را یادش می‌آمد. درد را یادش می‌آمد و خیسیِ خون را. پیرزن‌های چاق را به یاد می‌آورد که پنجره‌های آپارتمان روبه‌رو را باز کرده بودند و تماشای‌شان می‌کردند. سهراب را یادش می‌آمد که نشسته بود روی تاب و هق می‌زد و روده‌هایش را مشت می‌کرد که برشان گرداند توی شکمش. خودش را یادش می‌آمد که داشت می‌دوید. کارد را به اطراف می‌چرخاند و نعره می‌زد و می‌دوید. پهلوهایش درد گرفته بود و خداخدا می‌کرد پلیس‌ها میان‌بُر نزنند. خداخدا می‌کرد هیچ‌کدام از فلاحی‌ها دنبالش نکنند. خداخدا می‌کرد به این زودی‌ها نفسش نبُرد.
روزهای کش‌دار فرار را یادش می‌آمد. چهار نفر مُرده بودند و روزنامه‌ها پُر شده بود از نوشته‌هایی درباره‌ی مهاجرهای غیرقانونی و رضا می‌دانست که مترجم‌های ایرانی پلیس می‌توانند همه‌ی مشخصات او را بیرون بکشند. هفته‌های جهنمی یوکوهاما را یادش می‌آمد. زیرزمین کوچک آن ماهی‌فروشیِ نزدیک اسکله، خانه‌ی یاخچی‌آبادی‌ها با آن توالت چرک پُر از سرنگش، موتورخانه‌ی تاریک آن ساختمان بتُنی روبه‌روی زمین بیس‌بال، و حتی پنج‌ شبی که در پارک جنگلی خوابیده بود و با جیغ راکون‌ها از خواب پریده بود.
و بعد همیشه آتسوشی را به خاطر می‌آورد. آتسوشی به شکل غریبی از همه‌چیز و همه‌کس پُررنگ‌تر بود. هنوز می‌توانست چشم‌ها را ببندد و ببیندش که چهارزانو نشسته و به دیوار سفید روبه‌رو خیره شده. می‌توانست او را هنگام تایپ کردن نوشته‌های نامفهوم ژاپنی در صفحه‌ی آبی دستگاه یا در حال سر کشیدن چانکونابه پشت میز گرد آشپزخانه به یاد بیاورد. هنوز بوی گیج‌کننده‌ی ضمادهای گیاهی یا نُت‌های خلسه‌آور آهنگ‌های محبوب پیرمرد در خاطرش مانده بود.»
کتاب «خون در رگ رؤیا نیست» در نشر چشمه منتشر شده است.

درباره مهدی اسدزاده، نویسنده کتاب «خون در رگ رؤیا نیست»
مهدی اسدزاده، متولد 1366 در تهران، داستان‌نویس و فیلمنامه‌نویس ایرانی است. اسدزاده دارای لیسانس حقوق بشر از دانشگاه علامه طباطبایی است. از او، به‌جز کتاب «خون در رگ رؤیا نیست»، دو اثر داستانی دیگر به نام‌های «قوچ» و «آیا بچه‌های خزانه رستگار می‌شوند؟» منتشر شده است. اسدزاده همچنین نویسنده فیلمنامۀ چند فیلم مستند است که از جملۀ آن‌ها می‌توان به فیلمنامۀ درام مستند «مهین» و فیلمنامۀ فیلم مستند ورزشی «بازگشت‌های بزرگ» اشاره کرد.

ادامه keyboard_arrow_down