یادت نرود که...
داستان یک عشقِ قدیمی و بیسرانجام. رمان «یادت نرود که...»، نوشته یاسمن خلیلیفرد، داستان عاشقانهای است که وقایع آن در دهههای 60 و 70 خورشیدی اتفاق میافتد. رمان حول محور عشق یکطرفه مردی به نام کیوان به زنی به نام فروغ میگردد. کیوان، که روزگاری عاشق فروغ بوده، در این عشق شکست خورده است. او به فرانسه رفته و بعد از پانزده سال، در میانسالی و به دلیل ابتلا به بیماری سرطان، به ایران بازگشته است. این بازگشت کیوان را دوباره با فروغ، معشوقهی قدیمیاش، مواجه میکند. در بخشی از این رمان میخوانید: «شیشههای ماشین بخار گرفته بودند. برف، دامنهی کوهها را سفیدپوش کرده بود. کیوان به خیابانها با دقت نگاه میکرد. بعضیها را خوب یادش بود و بعضیها را اصلاً نمیشناخت. یعنی فروغ کجا زندگی میکرد؟ اصلاً ایران بود یا نه؟ از کجا باید میدانست؟ ... سالها بود با هیچکس دربارهی او حرف نزده بود. بارها خواسته بود حالش را از فرامرزی یا خسرو اینها بپرسد اما نتوانسته بود. خودش هم باورش نمیشد که آن همه سال از فروغ بیخبر بوده است. یعنی او هم حال کیوان را از کسی نمیپرسید؟ فرامرزی نیمنگاهی به او انداخت و گفت: "خیابانها را اینطور نگاه نکن که خلوتند. فردا صبح باید ببینی چه غلغلهای میشود." کیوان حرفی نزد. فرامرزی ادامه داد: "ساعت پنج و شش بعدازظهر را که نگو. انقدر ترافیک شدید میشود که بهتر است ماشینت را بگذاری و خودت در بری." وارد خیابان ولیعصر شدند. خیابان مورد علاقهاش. خیابان خاطرات. خیابان پیادهرویهای طولانی و رستورانهای بهیادماندنی...»
رمان «یادت نرود که...» در نشر چرخ منتشر شده است.
درباره نویسنده: یاسمن خلیلیفرد(- 1369)، داستاننویس، منتقد سینما، روزنامهنگار و فیلمساز ایرانی.
رتبه گودریدز: 3/30 از 5.
ادامه keyboard_arrow_down