تمام چیزهایی که جایشان خالی است

مجموعه داستان «تمام چیزهایی که جایشان خالی است» 12 داستان کوتاه از پیتر اشتام است که به عمق وجودی انسان‌ها می‌پردازد؛ شخصیت‌ها باوجود بودن در جمع، تنهایند و چندان برای تغییر شرایط تلاش نمی‌کنند.
اشتام با گفتن داستانی از دل واقعیت سعی می‌کند خواننده را به سمت روابط رئال سوق دهد و او بین اشیا و دیالوگ‌ها چیزی را کشف کند.
داستان «شور» در مورد زوجی است که برای تعطیلات به ده اجدادی‌شان می‌روند. ماریا، به جست وجوی ریشه خود می‌پردازد و هرچه می‌گردد، کمتر نشانی پیدا می‌کند. در اصل این سفر برای او همچون مکاشفه خود است و متوجه می‌شود رابطه‌اش با همسرش که روای است در حال از بین رفتن است.
داستان تمام شب، در مورد مردیست که دیدن زنش را انتظار می‌کشد. مرد به زن گفته که موضوعی فوری پیش آمده و باید با او حرف بزند. قرار است زن با هواپیما به تایمز بیاید. شهر پوشیده از برف است و مرد خود را برای توضیح آنچه باید به زن بگوید، آماده می‌کند. امشب بیصبرانه منتظر او است، هواپیما تاخیر دارد و در تمام شبکه‌های محلی بحث توفان است. هواپیما به علت طوفان به بوستون رفته است زن بالاخره بعد از مدتی میرسد و از مرد توضیح می‌خواهد. مرد به او می‌گوید که برف دوست دارد و از این که او برگشته خوشحال است.
داستان «سرزمین پاک» ماجرای مرد تنهایی است که از سوئیس به نیویورک آمده و در خانه آیکو و کریس ساکن شده. او قبل از هر کاری پنجره کثیف اتاق را تمیز می‌کند. پنجره‌ای که باعث باز شدن دریچه‌هایی بر او می‌شود. محله‌ای که او در آن جا ساکن می‌شود مملو است از آدم‌های مهاجر؛ مهاجرانی از کشورهای مختلف؛ کاستاریکایی، سوئیسی، آلابامایی، ژاپنی،...