کتاب | علوم انسانی | ادبیات | ادبیات آلمان | چنگیزخان نه رویا
چنگیزخان نه رویا شابک: 9786004904537 238 صفحه 230 گرم قطع: رقعی نوع جلد: شوميز تیراژ: 1100 چنگیزخان رویا گلزان چیناگ محمد همتی علوم انسانی ادبیات ادبیات آلمان

1,530,000 ریال 1,800,000 ریال

ناشر: فرهنگ نشر نو

چاپ یکم

رمان «چنگیزخان؛ نُه رؤیا» اثر گَلزان چیناگ
یک رمان تاریخی و روانشناختی دربارۀ عصر امپراتوری مغول‌ها و نخستین خانِ مغول. رمان «چنگیزخان؛ نُه رؤیا»، با عنوان اصلی Die neun Träume des Dschingis Khan، رمانی‌ست دربارۀ چنگیزخان مغول و زندگی و زمانه‌اش.
گَلزان چیناگ در رمان «چنگیزخان؛ نُه رؤیا» تاریخ و تخیل را به‌هم آمیخته است تا بتواند شخصیت چنگیزخان و دوران زمامداری او و عصر امپراتوری مغول‌ها را، به‌شیوه‌ای زنده و ملموس و از خلال داستانی جذاب و خواندنی، بازسازی کند.
متن اصلی رمان «چنگیزخان؛ نُه رؤیا» اولین بار در سال 2007 منتشر شده است.

مروری بر رمان «چنگیزخان؛ نُه رؤیا»
آورده‌اند که چنگیزخان مغول، که نخستین تصویری که از او در ذهن می‌آید تصویر مردی جنگجوست که در میدان جنگ به تاخت‌وتاز مشغول است، نه در عرصۀ کارزار که در بستر بیماری مُرد. گَلزان چیناگ در رمان «چنگیز خان؛ نُه رؤیا» همین روایت را مبنا قرار می‌دهد و داستان خود را بر نُه شب آخر زندگی چنگیزخان، نُه شبی که امپراتور مغول در آتش تب می‌سوزد و به مرگ نزدیک‌ونزدیک‌تر می‌شود، متمرکز می‌کند.
البته رمان «چنگیزخان؛ نُه رؤیا» صرفاً روایت نُه شب آخر زندگی چنگیزخان و لحظات دست‌وپنجه نرم کردن او با مرگ نیست. آخرین نفس‌های چنگیزخان در بستر مرگ برای نویسندۀ رمان «چنگیزخان؛ نُه رؤیا» سکوی پرشی به گذشتۀ اوست و زمینه‌ای برای ارائۀ کارنامۀ اعمال او و ترسیم شخصیت و زمانه‌اش و ارائۀ روایتی از سرآغاز تاریخ امپراتوری مغول.
گلزان چیناگ در رمان «چنگیزخان؛ نُه رؤیا» وارد ذهن تب‌آلود و هذیانی چنگیزخان می‌شود و او را در شب‌های بحرانی و کابوس‌وار آخر عمرش به مرور گذشته و سرگذشتش و نیز به داوری دربارۀ خود وامی‌دارد.
در رمان «چنگیزخان؛ نُه رؤیا»، در قالب داستانی شیرین و خوشخوان، روایت شده است که چنگیزخان در چه محیطی و چگونه رشد کرد و چطور به قدرت رسید و امپراتوری مغول را تأسیس کرد و در دوران او چه شد و چه گذشت.
رمان «چنگیزخان؛ نُه رؤیا» همچنین کاوشی در هزارتوی ذهن یک امپراتور است؛ کاوشی در حافظه و ذهن قدرت. نویسنده در این رمان می‌کوشد خود را جای چنگیزخان بگذارد و گذشتۀ او را از منظر خودش ببیند و روایت کند.
رمان «چنگیزخان؛ نُه رؤیا» از زاویۀ دید سوم‌شخص محدود به ذهن چنگیزخان روایت می‌شود. در این رمان چنگیزخان مغول را رؤیابه‌رؤیا دنبال می‌کنیم و با او و از خلال ذهن تب‌آلودش به گذشته‌اش سفر می‌کنیم و تصویری چندوجهی از زندگی و و زمانه و شخصیت او به‌دست می‌آوریم و با تاریخ تأسیس امپراتوری مغول، از خلال داستان، آشنا می‌شویم.
رمان «چنگیزخان؛ نُه رؤیا» نمایی نزدیک‌ از چنگیزخان به‌دست می‌دهد و او را نه‌فقط در میدان جنگ که در دیگر عرصه‌های زندگی‌اش نیز به تصویر می‌کشد.
در بخشی از رمان «چنگیزخان؛ نُه رؤیا» می‌خوانید: «رؤیای اول از دل رنگ سرخی ظاهر شد که گاهی مات و گاهی پررنگ بود. ابتدا پر ابهت بود، بعد رعب‌انگیز و در آخر نفرت‌انگیز شد. همین خان را به این فکر انداخت که لابد لفاف رؤیا، دیگر تاب فشار را ندارد و ترک برداشته و چیزهایی نامربوط به مردی چون چنگیزخان در جریان رؤیا رخنه می‌کند و آن را به جهتی شوم سوق می‌دهد. آیا سلسله‌جنبان همۀ اینها چیزی بود که هنوز با آن انسان، با مأوای آن‌همه رؤیا، با آبشخور آن‌همه اتفاق و با نبردگاه آن‌همه تصمیم، بالکل بیگانه بود؟ چه می‌دانست! ضمناً این کابوس بود.
گردبادی آمد، او را از روی زین گرفت و زمین زد. پنداری طوفانی دوزخی بود در کالبدی نیمه‌زمینی که با یال‌های آتشین و دُمی افراشته بر سم‌های سخت و رعدوارش می‌چرخید و به پیش می‌رفت. چنگیزخان همچنان که همۀ اینها را می‌دید و می‌شنید و احساس می‌کرد، آن‌هم در ابعادی عظیم و از فاصله‌ای بس نزدیک و رعب‌آور، به نظرش رسید که در دل آنها یک جفت چشم براق و منخرین بادافتاده و پوزۀ گشاده با دندان‌های بیرون‌افتادۀ درخشان را می‌بیند. تا آن زمان اگر فرصتی برای فکرکردن می‌یافت، شاید می‌توانست آنچه را که پیش رویش بود نریانی بپندارد و شاید با خود می‌گفت: خداوند، پسرش طوفان را سوار بر اسبی آتشین به زمین فرستاده است تا باد نخوت را از سرِ نورچشمی قبیلۀ آدم‌های شپش‌جثه و موش‌مغز بیرون کند. اما فرصتی برای این فکرها نبود. در عوض، بر شانه‌ها و پشتش ضربه‌ای را احساس کرد، ضربه‌ای چنان سخت که جرقه‌ای خیره‌کننده از زمین پریده‌رنگ برخاست و بلافاصله از هم گسیخت و بارانی از نور به اطراف پراکند. و شگفتا که پوستش، رطوبت این باران را احساس می‌کرد، اما نه، قطره‌های باران نبود، آبی سیل‌آسا به رنگ سرخ تیره بود که احتمالاً از بالادست سرازیر شده بود و داشت او را در خود غرق می‌کرد. در آن میان هیولایی را هم دید که لابد شناکنان آمده بود تا کسی را بدرد و ببلعد. غول‌آسا بود و نفرت‌انگیز، شاید ماهی اقیانوس بود یا گرگی دریایی که زمانی درباره‌اش شنیده بود. دندان‌های داخل آن پوزۀ گشاده به نظر قوی‌تر از دندان گرگ و ببر می‌آمد. و او، چنگیزخان، حالا در آن دهانِ غول‌آسا بود و تیزی دشنه‌وارِ دندان‌ها را در پوست و گوشتش احساس می‌کرد که از رگ و پی گذشته بود و داشت به استخوان می‌رسید. دردی وصف‌ناپذیر بود، بلکه بدتر، انگار که پیکانی سه‌شاخه داشت آرام‌آرام در تنش فرومی‌رفت.»

دربارۀ گَلزان چیناگ، نویسندۀ رمان «چنگیزخان؛ نُه رؤیا»
گَلزان چیناگ، متولد 1944، شاعر، نویسنده، معلم و شَمَن اهل مغولستان است. او تحصیلکردۀ زبان و ادبیات آلمانی در لایپزیگ است و آثارش را عمدتاً به زبان آلمانی می‌نویسد.
از آثار گَلزان چیناگ می‌توان به کتاب‌های «آسمان آبی»، «هرگز تو را اهلی نخواهم کرد»، «کاروان»، «زمین خاکستری»، «کوه سفید»، «شبنم و علف»، «در جادۀ آبی بزرگ»، «وجود دیگر»، «مرد، زن، گوسفند، کودک»، «بازگشت»، «طلا و غبار» و «کودک ربوده‌شده» اشاره کرد.

دربارۀ ترجمۀ فارسی رمان «چنگیزخان؛ نُه رؤیا»
رمان «چنگیزخان؛ نُه رؤیا» با ترجمه و مقدمۀ محمد همتی، همراه با یادداشتی در معرفی نویسنده، در نشر نو منتشر شده است.
محمد همتی، متولد 1358 در زرندِ ساوه، مترجم و شاعر ایرانی است. او دارای مدرک کارشناسی مترجمی زبان آلمانی از دانشگاه تهران است. رمان‌های «مارش رادتسکی»، «آدولف ه. دو زندگی»، «عروسک کافکا»، «شکوه زندگی» و «اینک خزان» از جمله ترجمه‌های او از ادبیات داستانی آلمانی‌زبان هستند.
همتی در سال 1396 برای ترجمۀ رمان «مارش رادتسکی»، اثر یوزف روت، برندۀ دومین دورۀ جایزه ابوالحسن نجفی شد.

ادامه keyboard_arrow_down