وداع با اسلحه
داستانی از جنگ و عشق. ارنست همینگوی در رمان وداع با اسلحه داستان جوانی آمریکایی را روایت میکند که در زمان جنگ جهانی اول در ارتش ایتالیا خدمت میکند. او که راننده آمبولانس است، در گیر و دارِ جنگ عاشق یک پرستار میشود. این عشق البته فرجامی تلخ مییابد. همینگوی در وداع با اسلحه از تلخیها و تیرگیها و فجایع جنگ و بیهودگی آن میگوید و از تقابل جنگ با میل به زندگی و عشق و شور زیستن. گویی در میانه جنگ، عشق نیز فرجامی جز تلخی و مرگ ندارد. قسمتهایی از وداع با اسلحه بر اساس تجربههای شخصی همینگوی از حضور در جنگ جهانی اول نوشته شده است. در بخشی از این رمان میخوانید: «لشکر دوم پشت رودخانه تالیامنتو در حال تجدید سازمان بود. از سرگرد به بالا افسرانی را که از نفراتشان جدا شده بودند اعدام میکردند. همچنین با فوریت به حساب محرکین آلمانی در اونیفورم ایتالیایی میرسیدند. کلاههای فولادی به سر داشتند. از ما، فقط دو نفر کلاهخود فولادی داشتند. بعضی از دژبانها هم داشتند. بقیه دژبانها کلاههای پهن به سر گذاشته بودند. به آنها میگفتیم طیاره. زیر باران ایستاده بودیم و یک به یک ما را میبردند، بازپرسی میکردند و گلوله میزدند. تا آن هنگام همه آنهایی را که بازپرسی کرده بودند زده بودند. بازپرسها دارای آن انصاف و عدالت و بینظری زیبای کسانی بودند که با مرگ سر و کار داشته باشند بی آن که خطرش آنها را تهدید کند...»
رمان وداع با اسلحه با ترجمه و مقدمه نجف دریابندری در انتشارات نیلوفر منتشر شده است.
درباره نویسنده: ارنست همینگوی (1961 – 1899)، داستاننویس و روزنامهنگار آمریکایی.
ادامه keyboard_arrow_down