خاله بازی
داستان «خاله‌بازی» داستانی واقع‌گرایانه از دهه 60 درباره یک مرد و سه زن است. داستان با سه روایت جدا پیش می‌رود، اما این سه روایت بهم پیوستگی و ارتباطی در داستان به یکدیگر دارند. در داستان «خاله بازی» بیان باورها و خرافات روستایی، نقل حکایت‌های کهن و افسانه‌‌‌ها بیان می‌شود، همین امر سبب شکل گیری سنتی و بومی رمان است.
ماجرای داستان، درباره مردی سنتی به نام مسعود و همسرش است. همسر مسعود بچه‌دار نمی‌شود. تصمیم زنی دیگر، برای مسعود به دلیل بچه و.. از جانب زن اول گرفته می‌شود. شوهر زن دوم می‌گیرد. اما اتفاقات زندگی به همین راحتی و سادگی نیست، و زن سوم هم وارد زندگی می‌شود. مرگ یکی از زنان، ماجرای سفرشان به کرمان، کاستی‌های مرد و ... در کنار هم روایتی ساخته‌اند از نسلی که تغییر و دگرگونی را می‌طلبد نه نقش‌های گذشته! باهم قسمتی از داستان را می‌خوانیم: « خانم دکتر گفت: «این هم لیلی شما جناب مسعود خان، صحیح و سالم، از این به بعد هم بیش‌تر مواظبش باش.» دسته گل را به طرفش دراز کردم. روشنک پقی زد زیر خنده و خانم دکتر گفت: «چرا مثل مجسمه وایسادین، بشینین تا روشنک از خنده غش نکرده... تو چطور متوجه نشدی؟ چرا فکر کردی این مرد به پای تو می‌سوزد و می‌سازد؟ چرا فکر کردی آن شور و شر عدالت‌طلبی و آزادی‌خواهی مخصوص دوران جوانی، مانع از بروز شخصیت واقعی‌اش می‌شود؟ ما ادامه سر راست پدران و مادرانمان هستیم. ابله!» ناگفته نماند: داستان «خاله بازی» در کتاب فصل ـ بهمن 87 تقدیر شده است.
درباره نویسنده: بلقیس سلیمانی نویسنده ایرانی صاحب اثر «مارون»
ادامه keyboard_arrow_down
