بیرونِ در
داستانی از عشق، تردید، اضطراب، خشونت، جنایت و ستم. محمود دولتآبادی در رمانِ کوتاهِ بیرونِ در ماههای منتهی به انقلاب ایران و سقوط رژیم پهلوی را زمینه رویدادهای داستان قرار داده است. شخصیت اصلی این رمان زنی است به نام آفاق که به دلیل فعالیتهای سیاسی و عضویت در تشکیلاتی مخفی زندانی بوده و اکنون، با باز شدن درهای زندانها، آزاد شده است. داستان با حضورِ آفاق در خانهای تاریک آغاز میشود. مردی او را به این خانه آورده و خودش گذاشته و رفته و ناپدید شده است؛ مردی که آفاق نمیداند کیست، اما گویی کششی را نسبت به او در دل حس میکند. معمای بیرونِ در این گونه در تاریکی آغاز میشود و به سوی روشنی میرود. آفاق کمکم در مییابد که داستان از چه قرار است و مرد چرا او را به این خانه آورده است و در این مسیر داستان زنی دیگر را میشنود؛ داستان فاجعهبارِ زنی از اقلیتهای مذهبیِ ساکن ایران که مأموران ساواک به او تعدی کردهاند و سرنوشتی مرگبار را برایش رقم زدهاند. دولتآبادی در رمان بیرونِ در از زمانهای ناامن سخن میگوید و از خانهای که باید مأمن باشد، اما در معرضِ تهدید و توطئه و دسیسه است. او در این رمان وضعیتی پر از سوءتفاهم و اضطراب و تهدید را ترسیم میکند که در آن گویی با فراغِ بال عشقورزیدن و در عشق و در خانه آرامش و پناه یافتن ناممکن و یا دشوار است.
رمانِ بیرونِ در را نشر چشمه منتشر کرده است.
درباره نویسنده: محمود دولتآبادی (- 1319)، داستاننویس، فیلمنامهنویس، نمایشنامهنویس، مقالهنویس و بازیگر تئاتر و سینما.
رتبه گودریدز: 3/14 از 5.
ادامه keyboard_arrow_down