مرا برگردان، رمانی مهیج و دلهرهآور است. رازی مخوف که پس از دوازده سال و زمانی که صاحبش گمان میبرد از آن خلاصی یافته، قصد خودنمایی دارد. نامزد فین دوازده سال پیش مفقود شده، حالا او و لیلا به قصد سفر به راه میافتند. ولی لیلا ناپدید میشود، فین به پلیسها گفته وقتی برای استفاده از سرویس بهداشتی در ایستگاه خدمات بین راهی بزرگراه توقف کرده، در ماشین را قفل میکند. در غیاب لیلا، فین با خواهر لیلا، الن، نزدیک میشود. آن دو درد هم را خوب میفهمند. ولی فین حس میکند الن چندان قابل اعتماد نیست و چیزی نگذشته پیامهای ارسالی شخصی ناشناس آن دو را به تب و تاب میاندازد.
در بخشی از کتاب مرا برگردان میخوانید:
وقتی داشتم در سرسرای شیشهای دفتر باشكوه هَری در خیابان لندن وال قدم میزدم تلفنم زنگ خورد. برگشتم و نگاهی به ساعت كامپیوتری بالای میز پذیرش انداختم تا زمان را چک كنم. ساعت تازه چهار و نیم بود ولی من بیصبرانه منتظر بودم تا كارم تمام شود و به خانه برگردم. ماهها طول كشیده بود تا با مداومت و پشتكار توانسته بودم گرانت جیمز، یكی از غولهای مشهور تجاری را راضی كنم تا 50 میلیون پوند روی برنامۀ جدید هری سرمایهگذاری كند و حالا آماده بودم تا این موفقیت بزرگ را جشن بگیرم. هری برای تشكر از من در هایدآوت كه بهترین رستوران چلتنهام است برای من و الِن برای شام میز رزرو كرده بود و میدانستم كه الن از این خبر حسابی خوشحال میشود.
ادامه keyboard_arrow_down