یکی مثل همه
رمانی درباره مرگ. فیلیپ راث در رمان یکی مثل همه، که عنوان آن از نمایشنامه قرون وسطاییِ اِوریمن گرفته شده و در مضمون نیز به آن نمایشنامه ارجاع دارد، داستان مردی را روایت میکند که در طول زندگیاش با بیماریهای مختلف دست و پنجه نرم کرده و چنین مینماید که هر بار از مرگ گریخته و مرگ را جا گذاشته است، اما در واقع مرگ در تمام آن لحظات به او چسبیده بوده است و او تنها خیال میکرده که توانسته بر آن چیره شود. طنز تلخ رمان در همین نکته نهفته است؛ در حضور مدام مرگ به رغم تلاش برای گریز از آن. در بخشی از این رمان میخوانید: «... پیرترها که از پس بلند کردن بیل برنمیآمدند مشتی خاک بر تابوت ریختند، از خود او هم کاری بیش از این برنیامد، پس بیشتر زحمت بر دوش هاوی و چهار پسرش و دو پسر خودش افتاد – هر شش نفر جوانهای بیست سیسالهی تنومندی بودند. دوبهدو کنار تودهی خاک میایستادند و ذرهذره با بیل حفره را از خاک پر میکردند. هر چند دقیقه یکبار دو نفر دیگر وظیفه را بر عهده میگرفتند و بهنظرش میآمد که کارشان هرگز به پایان نخواهد رسید، انگار که قرار بود آنجا بایستند و تا ابد پدرش را دفن کنند. تنها کاری که از دستش برمیآمد این بود که همانند برادر و پسران و برادرزادههایش در صراحت بیرحم تدفین غرق شود...»
رمان یکی مثل همه با ترجمه و مقدمه پیمان خاکسار در نشر چشمه منتشر شده است.
درباره نویسنده: فیلیپ راث (2018 – 1933)، داستاننویس آمریکایی.
ادامه keyboard_arrow_down