مالون میمیرد
دومین رمان از سهگانه مشهور ساموئل بکت. در مالون میمیرد راویای محتضر سعی دارد داستانی را روایت کند و این داستان با افکار و داستانهای ناتمام دیگری قطع میشود و همزمان با زوال تدریجیِ راویِ درازکشبربستر، با زوال خود داستان و عناصر آن مواجهیم و بکت اینگونه جهانی تهیشده از معنا را در قالب داستانی که در حالِ تهیشدن از عناصر داستان است به تصویر میکشد. مالون میمیرد تصویری است از آوارگی و رنجکشیدن در دنیایی که معنا از آن رنگ باخته است. رمان این گونه آغاز میشود: «بالاخره بهرغم همه چندی دیگر واقعاً میمیرم. شاید ماه بعد. آن وقت یا ماه آوریل است یا ماه مه. چرا که تازه اول سال است، این را از هزار نشانه کوچک میفهمم. شاید اشتباه میکنم، شاید تا روز یحیای تعمیددهنده و حتا چهارده جولای، روز جشن آزادی، زنده بمانم. البته بعید نمیدانم تا عید تجلی نفسی مانده باشد، عید عروج به کنار. ولی اینطور فکر نمیکنم، فکر نمیکنم در این حرف در اشتباهام که در غیابم این جشنوسرور برگزار میشود، امسال. این احساس را دارم، الان چند روز است که این احساس را داشتهام و میپذیرمش. اما فرق آن با آنچه مرا از بدو تولد آزرده در چیست؟ نه، این از آن قِسم تلههاست که دیگر گرفتارشان نمیشوم. نیازم به زیبایی از بین رفته است. میتوانستم همین امروز بمیرم، اگر میخواستم، فقط با کمی تلاش، اگر میتوانستم بخواهم، اگر میتوانستم تلاشی بکنم.»
درباره نویسنده: ساموئل بکت (1989 – 1906)، نمایشنامهنویس، داستاننویس و شاعر ایرلندی و برنده جایزه نوبل ادبیات در سال 1969 میلادی.
ادامه keyboard_arrow_down