کتاب | علوم انسانی | ادبیات | ادبیات آلمان | رنج دلدادگی
رنج دلدادگی شابک: 9786002533524 232 صفحه 244 گرم قطع: رقعی نوع جلد: شوميز تیراژ: 700 دلدادگی تئودور فونتانه مرجان محمدی علوم انسانی ادبیات ادبیات آلمان

1,462,500 ریال 1,950,000 ریال

ناشر: کتاب پارسه

چاپ چهارم

رمانی عاشقانه و خواندنی درباره‌ی دلبستگی دختر رخت شور یتیمی به نام لینه و بوتو، پسری نظامی، اصیل و نجیب‌زاده به یكدیگر. فاصله‌ی طبقاتی دو خانواده، شروط خانواده‌های اشرافی برای ازدواج و نگاه بد جامعه به این رابطه زمزمه‌هایی از جدایی را به گوش آن دو می‌رساند.
اولین شاهکار تئودور فونتانه است. ماجرای عشق دختری یتیم و یک اشراف زاده. لینه زیباست و پیشه‌اش خیاطی، بوتو نیز سواره‌نظامی خوش سیما. این دو اگرچه دل به هم داده‌اند، نیک می‌دانند دیری نمی‌پاید که باید از هم جداشوند، چرا که در جامعه طبقاتی احساس و عشق حرف اول را نمی‌زند. گرچه بوتو می‌توانست زندگی باشکوهی پیش‌رو داشته باشد ولی عشق مانع این نیک‌روزی است.

رمان رنج دلداگی چنین آغاز می‌شود:
در میانه دهه 1870 ، در تقاطع بلوار کورفورستندام 1 و خیابان کورفورستن، روبه‌روی باغ وحش، کمی آن‌سوتر هنوز باغ‌بازار بزرگی وجود داشت که از زمین‌های آزاد کشاورزی پشتش استفاده می‌کرد. در این باغ‌بازار، خانه‌ای کوچک قرار داشت با سه پنجره و باغچه‌ای کوچک در جلو، تقریباً صد قدمی دورتر از جاده‌ای که از کنارش می‌گذشت. هرچند کوچک بود و دورافتاده، اما از جاده کاملاً به چشم می‌آمد. با این‌حال بنای دیگری که بی‌تردید ویژگی اصلی باغ به حساب می‌آمد پشت این خانه کوچک، پنهان شده بود طوریکه گویی تزئینات کناره‌های صحنه نمایش آن را پوشانده باشد و فقط برجک چوبی‌اش که آن را سبز و قرمز رنگ زده بودند و باقیمانده صفحه ساعتی (بی‌آنکه اثری از ساعت واقعی دیده شود) زیر بام نوک تیزش حکایت از آن داشت که چیزی در کناره‌های صحنه پنهان شده است و با لبا لزدن گاه و ب یگاه دست های از کبوتران، دوروبر برجک، و از آن مهمتر، عوعوی وقت و بی‌وقت سگی آن را تأیید می‌کرد. با اینکه درِ جلویی در انتهای سمت چپ، تمام روز باز بود و می‌شد نگاهی گذرا به حیاط انداخت اما بیننده جای سگ را نمی‌دید. به‌طورکلی، قصد و غرضی برای پنهان کردن چیزی وجود نداشت، با این‌حال هر کسی که در آغاز قصه ما از آن راه می‌گذشت، تا نیم نگاهی به آن طرف خانه سه پنجره‌ای و یکی دو درخت میوه جلوِ باغ نمی‌انداخت، راضی نمی‌شد.

ادامه keyboard_arrow_down

از همین نویسنده
از همین مترجم