رودهای ژرف
داستانی از دوگانگیها و تضادهای آشتیناپذیر. خوزه ماریا آرگداس در رمان «رودهای ژرف» از تجربه دوگانهاش نوشته است. «رودهای ژرف» داستان پسر سفیدپوستی است که در میان سرخپوستان بزرگ شده و بعد به جهان سفیدپوستان بازگشته است. او تضاد حلناشدنی حاصل از نوع زندگیاش در کودکی را درونی خود کرده است. این رمان برآمده از تجربه زیسته نویسنده آن است و آرگداس خود تجربهای شبیه تجربه شخصیت رمانش داشته است. او در خطابهای گفته است که نزد نامادریاش بزرگ شده، اما نامادری در غیاب پدر او را میفرستاده که در آشپزخانه و با خدمتکاران سرخپوست خانه غذا بخورد و جای خواب او نیز میان سرخپوستان بوده است. آرگداس ضمن اشاره به اینکه در میان سرخپوستان زندگی خوشی داشته، از عشق و نفرت توأمانی حرف میزند که از همان دوره در درون او ریشه دوانده است. او، چنانکه در پیشگفتار جان وی. مورا بر رمان «رودهای ژرف» نقل شده، میگوید: «از وقتی حرف زدن را یاد گرفتم دو موضوع غمانگیز در طبیعت من جایگیر شد: دلسوزی و عشق بیمنتهای سرخپوستان، عشقی که به یکدیگر و نیز به طبیعت، به کوهستانها، رودخانهها، و پرندگان احساس میکردند؛ و نفرت آنها نسبت به کسانی که گیرم ناآگاهانه و ظاهراً به پیروی از نظمی مستقر مایه زجر و آزار آنها میشدند. کودکی من چنین گذشت، سوخته و سیاه گشته بین آتش و عشق.»
«رودهای ژرف» با ترجمه مصطفی مفیدی و به همراه یادداشت مترجم انگلیسی کتاب و پیشگفتاری از جان وی. مورا در انتشارات نیلوفر منتشر شده است.
درباره نویسنده: خوزه ماریا آرگداس (1969 – 1911)، داستاننویس، شاعر و مردمشناس اهل پرو.
ادامه keyboard_arrow_down