آینههای شهر
رمانی در ستایش همزیستیِ ادیان و فرهنگهای گوناگون. الیف شافاک در رمان آینههای شهر ما را با خود به گذشتهای دور میبرد؛ به قرن شانزدهم میلادی و به اسپانیا و ترکیه آن روزگار. رمان درباره یک خانواده اسپانیایی است و شافاک، در قالب نقل داستان این خانواده، شهری را تصویر میکند که در آن مردمی با ادیان مختلف، مسالمتآمیز در کنار هم و با هم زندگی میکنند. شافاک در این رمان در هیئت قصهگویی ظاهر میشود که واقعیت را در زمینهای تاریخی و در بستر گذشته دور به افسانه پیوند میزند. در بخشی از این رمان میخوانید: «از وقتی آمدهام میشود گفت پایم را از خانه بیرون نگذاشتهام. فقط یک بار سوار قایق شدم و سری به آن طرف زدم؛ چندباری هم در ساعات خلوت صبحگاهی خاص کوی را گز کردم. همین و بس. در یکی از این پیادهرویها سنگی در چاه معروف نزدیکیهای محلهی بالا انداختم. بعد خم شدم داخل چاه و گوش خواباندم تا صدای برخورد سنگ را با ته چاه بشنوم. اما صدایی نیامد. نه صدای سنگی که در آب بیفتد نه صدای سنگی که به خاک ته چاه بخورد... انگار قبل از اینکه به ته چاه برسد، در نیمهی راه بخار شد و به آسمانها صعود کرد. به خود لرزیدم. نه فقط چاه که این شهر میترساندم. اینجا به هیچکجا و هیچچیز نمیماند. مردمانی سراسیمه با کوچههایی پرهیاهو...»
آینههای شهر با ترجمه و مقدمه تهمینه زاردشت در انتشارات نیلوفر منتشر شده است.
درباره نویسنده: الیف شافاک (- 1971)، داستاننویس، فعال حقوق زنان، جُستارنویس و سخنرانِ ترکی – بریتانیایی.
رتبه گودریدز: 3/24 از 5.
ادامه keyboard_arrow_down