فرزندخوانده
داستان استعمار در رمانی پسااستعماری. خوآن خوسه سائر در رمان فرزندخوانده به شیوهای پستمدرنیستی تاریخ استعمار را روایت میکند. او نه از منظر یک مورخ، بلکه از منظر یک داستاننویس و با تخیل ادبی و رویکردی انتقادی با تاریخ استعمار و ریشههای آن مواجه میشود. وقایع این رمان در دوران استعمارگریِ اسپانیا اتفاق میافتد. شخصیت اصلی رمان پسری است یتیم که در بندر پادویی و کارگری میکند، اما آرزوی سفر با کشتی او را راهی دریا میکند و این آغاز حادثهای است که به اسارت او به دست سرخپوستها میانجامد. سالها از آن وقایع گذشته و او راوی خاطرات را خود است. در بخشی از این رمان میخوانید: «چینیان، هندیان، دنیایی نو، سنگهای قیمتی، ادویه، طلا، حرص و شایعهپراکنی؛ اینها همه در سخنان ملوانان به هم میآمیخت. از شهرهایی با سنگفرش طلا میگفتند، از بهشت بر زمین، از هیولاهای دریایی که ناگهان از آب بیرون میآمدند و ملوانان گمان میبردند اینها جزیره است و حتی بر پشتشان پیاده میشدند و بر پستیبلندیهای سنگگونه و فلسوارشان اردو میزدند. حیرتزده این شایعات را میشنیدم و قلبم بهشدت میتپید؛ من هم مثل همه کودکان گمان میبردم سرنوشتی سراسر موفقیت و کامیابی دارم و از همه مصایب جهان در امانم و هر قصه تازهای که میشنیدم، هر قدر هم محض تفریح و پُر از ماجراهای وحشیانه بود، شوقم به سفر بر دریا بیشتر میشد. عاقبت فرصت دست داد...»
فرزندخوانده با ترجمه و مقدمه ونداد جلیلی و همراه با مقالهای از ریتا ده گراندیس درباره این رمان، با عنوان «بینامتنیت و تاریخ در ادبیات داستانی پستمدرن»، در نشر چشمه منتشر شده است.
درباره نویسنده: خوآن خوسه سائر (2005 – 1937)، داستاننویس آرژانتینی سوریهایتبار.
ادامه keyboard_arrow_down