کتاب | کودک | کودک | داستان کودک | نیکولا کوچولو و زنگ تفریح
نیکولا کوچولو و زنگ تفریح شابک: 9786002530530 168 صفحه 168 گرم قطع: رقعی نوع جلد: شوميز تیراژ: 600 نیکولا کوچولو تفریح رنه گوسینی ژان ژاک سامپه دینا کاویانی کودک کودک داستان کودک

165,000 ریال 220,000 ریال

ناشر: کتاب پارسه

چاپ سوم

نیکولا کوچولو، مجموعه داستان‌های مصور اثر رنه گوسیوی است که در اصل به زبان فرانسه نوشته شد. ماجراهای نیکولا که دبستانی‌است جالب و هیجان‌انگیز است. نیکولا و دوستانش با خلق رویدادهای بامزه و گاهی وحشتناک حتی بزرگترها را هم می‌خنداند. چنانکه پشت جلد کتاب نوشته شد: برای کودکان هفت ساله تا پیرمردهای هفتاد ساله.
در داستان نیکولا کوچولو و زنگ تفریح می‌خوانیم:
اتفاق وحشتناکی توی مدرسه افتاد: آلسست اخراج شد! موقع زنگ تفریح دوم اتفاق افتاد. همه داشتیم توپِ شکارچی بازی می‌کردیم، می‌دانید که چطور بازی می‌کنند: آن کسی که توپ دستش است، شکارچی می‌شود و سعی می‌کند با توپ یکی از بچه‌ها را بزند، بعد او گریه می‌کند و نوبتش می‌شود که شکارچی بشود. خیلی معرکه است. تنها کسانی که بازی نمی‌کردند، ژفروئا، آنیان و آلسست بودند؛ ژفروئا غایب بود و آنیان هم که همیشه موقع زنگ تفریح درس می‌خواند، آلسست هم آخرین ساندویچ کره و مربای صبحش را می‌خورد. آلسست همیشه بزرگترین ساندویچ کره و مربایش را برای زنگ تفریح دوم نگه می‌دارد که کمی از بقیه‌ی زنگ‌تفریح‌ها طولانی‌تر است. اود شکارچی بود و کم پیش می‌آید که او شکارچی بشود، چون خیلی قوی است، سعی می‌کنیم او را با توپ نزنیم، برای اینکه وقتی اود شکار بکند، خیلی دردمان می‌آید. آن روز، اود کلوتر را نشانه گرفته بود.
کلوتر که دستش را روی سرش گرفته بود، روی زمین افتاده بود و توپ از بالای سرش رد شده بود و «بنگ!» به پشت آلسست خورده بود. ساندویچ کره و مربای آلسست، از طرفی که مربا داشت روی زمین افتاد. آلسست هیچ خوشش نیامد و قرمز شد و داد کشید.
باباغوری، ناظم‌مان، بدو آمد تا ببیند چه اتفاقی افتاده است، اما ساندویچ را ندید و پایش را روی آن گذاشت و سُر خورد و روی زمین افتاد. باباغوری خیلی ناراحت شد، همه‌ی کفشش مربایی شده بود. رفتار آلسست خیلی عجیب بود، دست‌هایش را تکان می‌داد و داد می‌زد: وای، گوساله! نمی‌شود جلو پا یتان را ببینید؟ راست می‌گویم دیگر، شوخی که ندارم!
آلسست واقعاً عصبانی بود. باید بگویم که هیچ‌وقت نباید با خوراکی‌های آلسست شوخی کرد، مخصوصاً وقتی که کره و مربای زنگ تفریح دوم باشد. باباغوری هم اصلاً خوشحال نبود و به آلسست گفت: خوب توی چشم‌های من نگاه کن، چی گفتی؟

ادامه keyboard_arrow_down