ستارگان بین خورشید و ماه
خاطرات زنی که جان خود و نوزادش را برداشت و به امید آیندهای روشن از کرة شمالی گریخت. لوسیا جانگ در کتاب «ستارگان بین خورشید و ماه» از درد و رنج زیستن در سایه استبداد و خشونت و فقر و قحطی میگوید. او خاطرات خود را به کمک سوزان مک کلیلند، روزنامهنگار تحقیقی و نویسندة کانادایی، نوشته است و در این خاطرات شمهای از وحشت و فلاکت و اختناقِ حاکم بر کرة شمالی و زندگی فاجعهبار مردم آن را نمایانده است. لوسیا در سرآغاز این خاطرات خطاب به فرزند خردسالش میگوید: «میخواهم آنچه ما را به ورطه نابودی کشاند، بشناسی؛ و آنچه زندهمان نگه داشته است: یعنی عشق. قرار نبود زنده بمانی. از همان لحظه که نطفهات بسته شد، هیچکس تو را نمیخواست: پدرت، خانوادهاش، چین، همان کشوری که در آن هستی یافتی و چوسان، جایی که در آن به دنیا آمدی. افراد زیادی کوشیدند نگذارند تو به دنیا بیایی. حتی مادرم از من خواست تو را از بین ببرم.
پیش از به دنیا آمدنت، آن زمان که در اردوگاه زندانیان بودم و میدانستم که حزب مجبورم خواهد کرد بچهای را که باردار بودم سقط کنم، شروع به خواندن ترانهای کردم. برف سبکی میبارید. از وقتی به چوسان گریخته بودم سرما تمام وجودم را فراگرفته بود. وقتی پشت پنجرة سلولم ایستادم، خورشید را در روزی بیابر دیدم و تمام وجود سردم پر از گرمی شد. چشمهایم را بستم و آرام خواندم: "روزی روشن آفتابی در راه است".»
«ستارگان بین خورشید و ماه» با ترجمه و مقدمه سارا حسینیمعینی در بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه منتشر شده است.
ادامه keyboard_arrow_down