کتاب | علوم انسانی | ادبیات | ادبیات روسیه | یادداشت های اینجانب
یادداشت های اینجانب شابک: 9786002538659 160 صفحه 400 گرم قطع: رقعی نوع جلد: گالينگور تیراژ: 1650 یادداشت اینجانب لیانید آندری یف حمیدرضا آتش برآب علوم انسانی ادبیات ادبیات روسیه

1,650,000 ریال 2,200,000 ریال

ناشر: کتاب پارسه

چاپ دوم

کتاب «یادداشتهای اینجانب» نوشتۀ لیانید آندری‌یِف
رمانی در قلمروِ جنایت، خیر و شَر، گناه و بی‌گناهی، عشق و جنون، موقعیت انسان در هستی، زندگی و مرگ و مرز خاکستری و مبهم حقیقت و دروغ. کتاب «یادداشتهای اینجانب»، با عنوان اصلی Мои записки، رمانی روانکاوانه و فلسفی با حال‌وهوایی اکسپرسیونیستی و از نمونه‌های عصر نقره‌ای ادبیات روسیه است.
لیانید آندری‌یف در کتاب «یادداشتهای اینجانب» پنجره‌ای به جهانی مه‌آلود باز می‌کند؛ جهانی که در آن نمی‌توانیم با اطمینان به آنچه می‌شنویم یا درواقع می‌خوانیم اعتماد کنیم چرا که راوی کتاب «یادداشتهای اینجانب» یک راوی غیرقابل‌اعتماد است که خود نویسنده نیز، چنانکه در یادداشت کوتاه ابتدای ترجمۀ فارسی این رمان از قول او نقل شده، مطمئن نیست که آن‌گونه که خودش ادعا می‌کند بی‌گناه و از جرمی که به او نسبت داده‌اند مبراست یا نه.
با کتاب «یادداشتهای اینجانب»، به‌همراه آندری‌یف و طنز تلخ و سیاه او در این رمان، وارد تاریک‌جاهای یک ذهن مالیخولیایی و پر از تناقض می‌شویم و هستی و درون آدمی را می‌کاویم.
متن اصلی کتاب «یادداشتهای اینجانب» اولین بار در سال 1908 منتشر شده است.

مروری بر کتاب «یادداشتهای اینجانب»
راوی و شخصیت اصلی کتاب «یادداشتهای اینجانب» یک زندانی محکوم به حبس ابد است. این زندانی، که در جوانی به اتهام کشتن پدر و برادر بزرگ و خواهرش دستگیر و زندانی و نخست به اعدام و بعد به حبس ابد محکوم شده، اکنون که به پیری رسیده و مرگ را به خود نزدیک می‌بیند، مشغول نوشتن سرگذشت خود و نقل ماجرایی است که به‌خاطرش سالها حبس کشیده است. راوی البته خود را در جنایتی که به او نسبت داده‌اند بی‌گناه می‌داند اما آیا او واقعاً بی‌گناه است؟ این همان چیزی است که آندری‌یف نیز درباره‌اش اظهار بی‌اطلاعی کرده است. در یادداشت کوتاه ابتدای ترجمۀ فارسی کتاب «یادداشتهای اینجانب»، ضمن اشاره به واکنش‌های متعدد و گوناگون به این رمان در مطبوعات، وقتی که برای اولین بار در روسیه منتشر شد، و دیدگاه‌های متناقض منتقدان دربارۀ راوی و شخصیت اصلی آن، از قول خود آندری‌یف و به نقل از بخشی از مصاحبۀ او با ایزمایلاف، منتقد مشهور روس، راجع به گناهکار یا بی‌گناه بودن راوی این رمان آمده است: «می‌پرسید قهرمان یادداشتهای اینجانب که خود را قربانی یک خطای قضایی می‌داند، واقعاً قاتل است یا نه؟ خود من اوایل به بی‌گناهی‌اش اطمینان داشتم، اما از مقطعی انگار به او مشکوک شدم. بله، من واقعاً به این پیرمرد قصه‌مان که تقریباً در هر صفحه با اطمینان عجیبی از بی‌گناهی خود دم می‌زند، قدری مشکوکم و تعجب هم نکنید که خودم چندان مطمئن نیستم... چون واقعاً خود را در پاسخ به پرسش شما صاحب نفوذی بیش از هر آدم عادی دیگری نمی‌دانم. ما نویسنده‌ها، چنان قدرتی نداریم که قهرمان خود را به انجام هرچه به ذهنمان رسید، وادار کنیم یا کاری را به او نسبت دهیم که با روحیه و شخصیتش مطابقتی نداشته باشد... اگر جز این باشد، جعل است و نه یک اثر هنری. پرسوناژی که می‌سازم، از مقطعی به بعد جان می‌گیرد و خارج از ارادۀ من زندگی مستقل خود را خواهد داشت، پس دیگر چه مسؤولیتی می‌توانم در قبال اعمال او داشته باشم و چرا بهتر از هرکس دیگری باید از حقیقتش باخبر باشم؟ بنابراین، چنان‌که گفتم، من صرفاً به قهرمان یادداشتهای اینجانب مشکوکم...»
آندری‌یف در کتاب «یادداشتهای اینجانب» ما را به هزارتوی ذهن مردی غریب وارد می‌کند و می‌گذارد که دست آخر ما خودمان دربارۀ او تصمیم بگیریم.
راوی کتاب «یادداشتهای اینجانب» به‌خونسردی و گویی از فاصله به خودش می‌نگرد و احساسات و افکار و اعمال خود را می‌کاود و جنونش و افکار غریبش را روی دایره می‌ریزد و دیدگاه‌هایش را دربارۀ مرگ و زندگی و مقولۀ شَر بیان می‌کند. کاوش طعنه‌آمیز این راوی، که معجونی از یک آدمِ مجنون و خونسرد و خودبزرگ‌بین و همه‌چیزدان و ازخودمتشکر و در عین حال ضعیف را می‌نمایاند و در مجموع می‌توان گفت که یک راوی غیرقابل‌اعتماد است، در هزارتوی روح و تاریکی‌های درون آدمی یادآور آثار داستایفسکی و طنز سیاه او یادآور آثار نیکلای گوگول است اگرچه باید گفت که آندری‌یف، در عین تغذیه از میراث غنی ادبیات کلاسیک روسیه، سبک خاص خود را دارد که آمیزه‌ای از رئالیسم، سمبولیسم و اکسپرسیونیسم است.
در کتاب «یادداشتهای اینجانب» با شخصیتی مواجهیم که سالهای سال در زندان به‌ سر برده و در زندان به پیری رسیده و درنتیجه انگار که زندان به‌نوعی جزئی از وجود او شده و او به‌طرزِ جنون‌آمیزی به محبس خود عشق می‌ورزد و با آن عجین شده و محبس را به‌مثابه جان و جوهر زندگی و نمادی از موقعیت انسان در هستی قلمداد می‌کند و این‌گونه است که زندان در کتاب «یادداشتهای اینجانب» گویی جلوه‌ای نمادین می‌یابد.
در بخشی از کتاب «یادداشتهای اینجانب» می‌خوانید: «همان‌طور قدم‌زنان فکر می‌کردم که آخر چرا آسمان از میان نرده‌ها این‌قدر زیباست؟ یعنی این تأثیر قانون تضاد در زیبایی‌شناسی نیست که براساس آن آبی در کنار سیاه چنین برجسته خودنمایی می‌کند؟ و شاید هم مظهر قانون عالیتر دیگری‌ست که می‌گوید، ذهن انسان، تنها زمانی امر نامتناهی را درک می‌کند که مفروض در محدودۀ خاصی قرار بگیرد، مثلاً، وقتی در یک مربع چنینی محصور شده باشد.
سپس مثل همیشه در زندگی آن‌دوره، غرق خاطرات قبل از حبس شدم؛ آن‌وقتها که از پنجرۀ باز و بی‌حصاری بیرون را نگاه می‌کردم و یا صرفاً به آسمان باز نظر می‌افکندم، اغلب میل به پرواز در من جان می‌گرفت و ناممکنی و پوچی این میل و احساس برایم به‌غایت دردناک بود [خوب یادم هست، حس حسادتی را که در کودکی حتی در رابطه با گنجشکها به من دست می‌داد، آن پرندگان جادویی که از توانایی پرواز خود تنها برای این استفاده می‌کردند تا از یک تل سرگین اسب بر تلی دیگر بپرند. اما برای منِ انسان بسیار دردناک و اهانت‌آمیز بود که از موهبتی که حتی یک گنجشک برخوردار است، محرومم. فقط حالا می‌فهمم که تلاش هوانوردی بشر هرگز میل ذاتی ما را برای پروازی بی‌پایان تغییر نخواهد داد و ناممکنی این اشتیاق دردناکی‌اش را افزون می‌کند... و من برعکس هم‌دوره‌ایها، جای خوشحالی از موفقیتهای هوانوردی، به آنها پیشنهاد می‌کنم به‌طور جدی به این مسأله فکر کنند که آیا برای انسان بهتر نیست که کاملاً بی‌حرکت باشد؟ آیا درنهایت، خزیدن مطمئن و واقعی روی زمین از بال‌زدن کذب در قفس بهتر نیست؟ البته که شوخی می‌کنم: هوانوردی به‌عنوان یک روش جدید حمل‌ونقل آیندۀ بزرگ و روشنی پیش رو دارد]. خلاصه که غرق در این افکار و در انتهای این قیاسها بودم که بی‌درنگ مهری عمیق نسبت به آن نرده‌ها در جان من نشست، نوعی قدردانی لطیف و شاید که تقریباً عشق. نرده‌ای که دست انسانی ضعیف یا فلان آهنگر کودن که حتی از معنای عمیق آفرینش خود بی‌خبر بوده، آن را ساخته و در دل دیواری قرار داده که سنگتراش کودن دیگری بنایش کرده و حالا ناگهان برایم شده بود نمونۀ ژرف زیبایی و مصلحت و شکر و قدرت. آری، آن نرده، امر نامتناهی را در مربعهای آهنینش گیر انداخت تا در سکون سرد و مغرورش مشتی جاهل را بترساند، به اهل فهم خوراک اندیشه دهد و فرزانه را به وجد آورد!
و آن نظارۀ شاد صبح دل‌انگیز بهاری تنها نقطۀ آغاز سلسلۀ چنین افکاری بود. تمام نیاز و نظرهای شخصی را به فراموشی سپردم و با نگاه یک ناظر سرد و تیزبین به اطراف خویش، به‌زودی به این نتیجۀ بسیار ارزشمند رسیدم که کل زندان ما براساس یک نقشۀ فوق‌العاده مصلحت‌آمیز ساخته شده است و از حیث کمال بس تحسین‌برانگیز است.»

دربارۀ لیانید آندری‌یِف، نویسندۀ کتاب «یادداشتهای اینجانب»
لیانید نیکالایویچ آندری‌یِف (Леони́д Никола́евич Андре́ев)، متولد 1871 و درگذشته به سال 1919، نمایشنامه‌نویس و داستان‌نویسِ روس است. آندری‌یف را پدر اکسپرسیونیسم در ادبیات روسیه می‌دانند. او یکی از بااستعدادترین و پرکارترین نمایندگان عصر نقره‌ای ادبیات روسیه است. در سبک آندری‌یف عناصری از رئالیسم، ناتورالیسم و سمبولیسم باهم ترکیب شده‌اند.
از جمله آثار لیانید آندری‌یف می‌توان به نمایشنامه‌های «زندگی انسان» و «فرمانروای گرسنگان» و رمان‌های «یادداشتهای شیطان» و «خندۀ سرخ» اشاره کرد.

دربارۀ ترجمۀ فارسی کتاب «یادداشتهای اینجانب»
کتاب «یادداشتهای اینجانب» با ترجمۀ حمیدرضا آتش‌برآب در بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه منتشر شده است. حمیدرضا آتش‌برآب، متولد 1356 در اهواز، مترجم ایرانی و پژوهشگر زبان و ادبیات روسی است. آتش‌برآب در دانشگاه دولتی مسکو تحصیل کرده و تاکنون آثار زیادی را از ادبیات روسیه به فارسی ترجمه کرده است. از جمله ترجمه‌های او از ادبیات روسیه می‌توان به «آنّا کاری‌نینا»، «جنایت و مکافات»، «سوارکار مفرغی»، «یادداشت‌های زیرزمینی»، «مرشد و مارگاریتا»، «یادداشتهای شیطان»، «خندۀ سرخ» و «قمارباز» اشاره کرد.

رتبۀ کتاب «یادداشتهای اینجانب» در گودریدز: 3.50 از 5.

ادامه keyboard_arrow_down

از همین نویسنده