خنده سرخ شابک: 9786002538529 160 صفحه 310 گرم قطع: رقعی نوع جلد: گالينگور تیراژ: 1100 خنده لیانید آندری یف حمیدرضا آتش برآب علوم انسانی ادبیات ادبیات روسیه

1,650,000 ریال 2,200,000 ریال

ناشر: کتاب پارسه

چاپ دوم

کتاب «خندۀ سرخ» نوشتۀ لیانید آندری‌یِف
تصویری از وحشت و جنون در دل کابوسی که جنگ برمی‌انگیزد. لیانید آندری‌یِف در کتاب «خندۀ سرخ» گویی شعر و نقاشی و رنگ و نور را به هم آمیخته است تا رمانی خلق کند که تجسم کابوس و وحشت و جنون و مالیخولیا و دوزخِ جنگ است.
در کتاب «خندۀ سرخ» گویی جنگ و سرگردانیِ سربازانی خسته و زخمی و جنون‌زده و رویاروی با وحشت مرگ، به تجسمی از عذاب بدل شده و جنگ و عذابهای آن، ضمن حضوری عینی‌ در این رمان، جلوه‌ای نمادین یافته و وضعیتی آخرالزمانی را تداعی می‌کند.
کتاب «خندۀ سرخ» حال‌وهوایی سخت سمبولیک و نیز اکسپرسیونیستی دارد و از خلال روایت واقعیت به‌مثابه یک کابوس، جان و جوهر واقعیتی دهشتبار را به تصویر می‌کشد و نیز جان و جوهر دهشت و عذاب‌های آدمی را در جهانی ناساز و خواب‌کردار.
در یادداشتی کوتاه، که در ابتدای ترجمۀ فارسی کتاب «خندۀ سرخ» آمده است، دربارۀ این رمان و اهمیت و جایگاه آن می‌خوانید: «خندۀ سرخ نخستین‌بار در 1905 و در ویژه‌نامۀ مجلۀ دانش روسیه که به‌یاد آنتون چخوف تقدیم شده بود، در کنار آثار ارزشمندی از گورکی و کوپرین و بونین به انتشار رسید (چخوف در 1904 و پیش از پایان خندۀ سرخ فوت کرد). اثر را ماکسیم گورکی ضمن نامه‌ای به آندری‌یِف بسیار ستود و آن را به‌غایت مهم و بهنگام و گیرا دانست. رمان بر خوانندگان و منتقدان روسی تأثیر چشمگیر و حیرت‌آوری داشت و بلافاصله در همان‌سال به چندین زبان ترجمه شد.»
کتاب «خندۀ سرخ» نمونه‌ای خواندنی از عصر نقره‌ای ادبیات روسیه است.

مروری بر کتاب «خندۀ سرخ»
لیانید آندری‌یِف در کتاب «خندۀ سرخ» از همان ابتدا ما را به وسط موقعیتی کابوس‌وار و آخرالزمانی و وهم‌آلود پرتاب می‌کند. راوی کتاب «خندۀ سرخ» افسری است که به‌همراه گروهی دیگر از سربازان، در صحرایی سوزان، که میدان یک جنگ هولناک است، سرگردان است. از چشم این راوی، همه‌چیز گویی در مرز میان خواب و بیداری و در میانۀ واقعیت و وهم رخ می‌دهد و صحنۀ وقایع رمان، به دیوانه‌خانه‌ای می‌ماند که همه در آن گرفتار هذیان و جنون و وحشت‌اند و مواجه با مرگی فراگیر و وحشت‌انگیز.
در کتاب «خندۀ سرخ»، به‌همراه راوی، از صحرایی سوزان و از میان تل اجساد و کشتگان و مجروحان جنگ گذر می‌کنیم و به میان سربازانی می‌رویم که می‌کوشند در متن مرگ و فاجعه و موقعیتی غیرطبیعی و زیر خورشیدی که گویی همه‌چیز را به آتش می‌کشد و ذوب می‌کند، خوشی‌های زندگی روزمره را دمی احضار کنند و همین موقعیت متناقض، جلوه‌ای بیش از پیش وهمناک و جنون‌آمیز و هذیانی به کتاب «خندۀ سرخ» می‌دهد و تصاویری می‌سازد که رنگی از گروتسک و طنز سیاه دارند.
کتاب «خندۀ سرخ» ماهیتی به‌شدت تصویری و بیانی شعرگونه دارد. مناظر هولناک و کابوس‌وار میدان جنگ در این رمان همچون تصاویری از یک نقاشی و نیز تصاویری سینمایی مقابل چشم خواننده مجسم و از برابر دیدگان او عبور می‌کنند و نیز طرز بیان و تصویرسازی‌های نویسنده به شعر پهلو می‌زند.
در کتاب «خندۀ سرخ» همه‌چیز گویا، در عین تعلق به واقعیت، رنگی نمادین به خود می‌گیرد و این‌گونه است که دوزخ جنگ به نماد و استعاره‌ای از وضعیتی دوزخی در سراسر جهان بدل می‌شود.
در بخشی از کتاب «خندۀ سرخ» می‌خوانید: «... مثل مار پیچیده بودند به هم. او به چشم خودش دیده بود که چه‌طور یک سیم‌خاردار که از یک طرفش قطع شده بود، با شدت تمام هوا را شکافته و دور سه سرباز پیچیده بود. خارهای آن یونیفرم سربازها را جر داده و چسبیده بود به گوشت تنشان و مردان جنون‌زده با ضجه به خود می‌پیچیدند و دوتاشان سومی را که درجا مرده بود، پشت خود می‌کشیدند. بعد هم فقط یکی زنده مانده بود و سعی داشته است دو جنازۀ دیگر را از خود جدا کند، اما آنها به‌دنبال او کشیده می‌شدند، یکی روی دیگری و روی او می‌افتادند و می‌پیچیدند به هم و بعد هم ناگهان هرسه بی‌حرکت شده بودند.
می‌گفت که تا حالا دست‌کم دوهزار نفر در این حصار پیچ‌پیچ جان خود را از دست داده‌اند. همان‌طور که سربازها سعی داشتند سیمها را ببرند و آن مسیر نفسگیر را باز کنند، در هزارتویش گرفتار می‌شدند و بارانی از گلوله و خمپاره بر سرشان می‌ریخت. می‌گفت که چنین عملیاتی بسیار هولناک بود و تازه اگر می‌دانستند دقیقاً از کدام‌ سو برگردند، به فراری دهشتناک ختم می‌شد. بااین‌حال ده‌دوازده ردیف ممتد سیم‌خاردار و مبارزه با آن هزارتوی کامل دامها و چوبهای خنجرواری که در تهشان کار گذاشته بودند، افراد را چنان به هم می‌ریخت که در تعیین مسیر فرار کاملاً ناتوان می‌شدند.
برخی، مثل دستۀ کورها در گودالهای عمیق قیفی‌شکل می‌افتادند، از شکم به چوبهای تیزش آویخته می‌ماندند و در درد و تشنج محض چون دلقکهای اسباب‌بازی به رقص می‌افتادند. بعد اجساد تازه‌ای آنها را له می‌کرد و به‌زودی تمام گودال تا دهانه‌اش سرریز می‌شد از تودۀ تنهای خون‌افشان مرده‌ها و دیگرانی که جان می‌دادند. دستها از همۀ جهات از داخل گودال به بیرون دراز می‌شد و انگشتان متشنج به هرچیزی چنگ می‌زد. آنهایی که در آن دام گرفتار می‌آمدند، دیگر هرگز نمی‌توانستند بیرون بیایند و صدها انگشت سرسخت مثل انبر کورکورانه بر پاهایی چنگ می‌زد، به لباسهایی می‌آویخت و آن بالاییِ آویخته را بر خود می‌انداخت و در جست‌وجوی نجاتی چنگ بر چشم دیگری می‌کرد و نفسش را می‌گرفت. جز اینها، بسیاری در زمان فرار از آن هزارتو مانند مستان مستقیم به سمت سیمهای خاردار می‌دویدند و در آن گیر می‌کردند و از اعماق جان فغان برمی‌آوردند تا این‌که گلوله‌ای کارشان را تمام کند.
کلاً همه از نظر او شبیه مستها بودند: برخی بدجوری ناسزا می‌گفتند و برخی دیگر با این‌که سیم‌خاردار به دست یا پاشان می‌رفت، قهقهه می‌زدند و درجا تمام می‌کردند.
می‌گفت اگرچه خودش هم از صبح عملیات چیزی ننوشیده و نخورده بود، احساس بسیار عجیبی داشته است. سرش مدام گیج می‌رفته و ترسش دقایقی جای خود را به وجدی وحشی می‌داده است؛ وجد وحشت. قسم می‌خورد وقتی وسط آن جهنم کسی کنارش زده بود زیر آواز، او هم دنبالۀ آهنگ را گرفته و به‌زودی یک گروه کر کاملاً دوستانه به راه افتاده بود. یادش نبود کدام ترانه، اما می‌گفت آهنگ رقص شادی بود. بله، آنها آواز می‌خواندند و در اطرافشان همه‌چیز از خون سرخ بود. می‌گفت حتی خود آسمان هم سرخ شده و انگار در عالم فاجعۀ بزرگی رخ داده بود؛ تغییروتحولی غریب و محوشدن رنگها؛ آبی و سبز و دیگر رنگهای آشنا و ملایم ناپدید شده بود و تنها خورشید بود که در شعلۀ سرخش می‌سوخت.
یکهو گفتم:
-خندۀ سرخ.»

دربارۀ لیانید آندری‌یِف، نویسندۀ کتاب «خندۀ سرخ»
لیانید نیکالایویچ آندری‌یِف (Леони́д Никола́евич Андре́ев)، متولد 1871 و درگذشته به سال 1919، نمایشنامه‌نویس و داستان‌نویسِ روس است. آندری‌یف را پدر اکسپرسیونیسم در ادبیات روسیه می‌دانند. او یکی از بااستعدادترین و پرکارترین نمایندگان عصر نقره‌ای ادبیات روسیه است. در سبک آندری‌یف عناصری از رئالیسم، ناتورالیسم و سمبولیسم باهم ترکیب شده‌اند.
از جمله آثار لیانید آندری‌یف می‌توان به نمایشنامه‌های «زندگی انسان» و «فرمانروای گرسنگان» و رمان‌های «یادداشتهای شیطان» و «یادداشتهای اینجانب» اشاره کرد.

دربارۀ ترجمۀ فارسی کتاب «خندۀ سرخ»
کتاب «خندۀ سرخ» با ترجمۀ حمیدرضا آتش‌برآب در بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه منتشر شده است. حمیدرضا آتش‌برآب، متولد 1356 در اهواز، مترجم ایرانی و پژوهشگر زبان و ادبیات روسی است. آتش‌برآب در دانشگاه دولتی مسکو تحصیل کرده و تاکنون آثار زیادی را از ادبیات روسیه به فارسی ترجمه کرده است. از جمله ترجمه‌های او از ادبیات روسیه می‌توان به «آنّا کاری‌نینا»، «جنایت و مکافات»، «سوارکار مفرغی»، «یادداشت‌های زیرزمینی»، «مرشد و مارگاریتا»، «یادداشتهای شیطان»، «یادداشتهای اینجانب» و «قمارباز» اشاره کرد.

ادامه keyboard_arrow_down

از همین نویسنده