کتاب | کودک | کودک | داستان کودک | نیکولا کوچولو و گاو بازی
نیکولا کوچولو و گاو بازی شابک: 9786002530233 112 صفحه 120 گرم قطع: رقعی نوع جلد: شوميز تیراژ: 600 نیکولا کوچولو بازی رنه گوسینی ژان ژاک سامپه ناهید طباطبایی کودک کودک داستان کودک

108,750 ریال 145,000 ریال

ناشر: کتاب پارسه

چاپ سوم

نیکولا کوچولو، مجموعه داستان‌های مصور اثر رنه گوسیوی است که در اصل به زبان فرانسه نوشته شد. ماجراهای نیکولا که دبستانی‌است جالب و هیجان‌انگیز است. نیکولا و دوستانش با خلق رویدادهای بامزه و گاهی وحشتناک حتی بزرگترها را هم می‌خنداند. چنانکه پشت جلد کتاب نوشته شد: برای کودکان هفت ساله تا پیرمردهای هفتاد ساله.
در بخشی از داستان نیکولا کوچولو و گاوبازی می‌خوانید:
امروز وقتی برای زنگ تفریح به حیاط رفتیم، از خیابان صدای زنگوله شنیدیم ((دینگ، دینگ)) آن‌وقت همگی دویدیم دم نرده‌ها، چون بین حیاط و خیابان نرده هست و روی نرده تکه‌های بزرگی از آهن سیاه رنگ گذاشته‌اند، برای این که مردم نتوانند ببینند که ما چه کار می‌کنیم. ما همگی از نرده‌ها بالا رفتیم و بیرون را نگاه کردیم؛ یک بستنی فروش با ماشین کوچک سفیدش آن جا بود.
ژفروئا گفت: هی! بستنی‌هات چند است؟
بستنی فروش جواب داد: قیفی دارم، قیفی دوتایی، قیفی سه تایی، لیوانی کوچک و لیوانی بزرگ. وقتی قیمتش را به ما گفت، روفوس پرسید قیفی نصفه چند است. اما فرصت نشد جوابش را بشنویم، چون باباغوری، ناظم‌مان، دوا ندوان سر رسید. باباغوری داد زد: فوری از این نرده ها بیایید پایین. خوب م یدانید که بالا رفتن از ای نها ممنوع است.
آ نوقت کلوتر که می تواند خیلی احمق باشد به او توضیح داد که بستنی فروش آمده.
باباغوری گفت: بستنی فروش؟ بستنی خوردن توی مدرسه ممنوع است. وقتی رفتید بیرون، بخرید، اگر پدر و مادرهایتان اجازه می‌دهند، اما این جا نه. روشن شد؟ توی خیابان زنگوله‌ی بستنی فروش دوباره به صدا درآمد:
))دینگ، دینگ.((
باباغوری از نرده‌ها بالا رفت و به بستنی فروش گفت که برود. ما شنیدیم که بستنی‌فروش گفت: نخیر، حرف اضافی هم نزن.
اگر بخواهم، همین جا می ایستم! تو حق نداری مرا مجبور کنی بروم! فکر می‌کنی کی هستی؟
باباغوری داد زد: برای آخرین بار بهت اخطار می کنم که بروی!
بستنی فروش پرسید: و اگر نروم، چه کار می‌کنی؟ تنبیه‌ام می‌کنی؟ می‌دانی، من خوب ناظم‌ها را می شناسم! ازشان نمی ترسم!
باباغوری از نرده‌ها آمد پایین، حسابی عصبانی و قرمز شده بود.
او به ما گفت: درست توی چشم‌های من نگاه کنید، همگی، حرفم را دوباره تکرار نمی‌کنم، در زنگ تفریح بالارفتن از نرده‌ها و خوردن بستنی اکیداً ممنوع است! این را خود آقای مدیر گفته‌اند. حالا اگر ببینم کسی نافرمانی می‌کند، فراموش نمی‌کنم! دوستان فهمیده‌ی من، درود بر شما! حالا بروید و جای دیگری بازی کنید.

ادامه keyboard_arrow_down