رمان چارلی و کارخانه شکلاتسازی، مربوط به ماجراهایی است که در یک کارخانهی شکلات سازی عجیب و غریب رخ میدهد. شیرینیساز مشهور و صاحب بزرگترین کارخانه شکلاتسازی، تصمیم دارد کارخانهی عجیب و غریب خود را به پنج کودک نشان دهد. هر کودکی که بتواند یکی از پنج بلیطی که در بسته شکلاتها هست را پیدا کند میتواند به بازدید این کارخانه برود. چارلی پسر فقیری است که با پدر و مادرش به همراه دو پدربزرگ و مادربزرگ پیر خود زندگی میکند. او از زندگی خود خوشحال و راضی است. ولی او به حدی فقیر است که هر سال فقط یک شکلات میخورد. چارلی آنقدر خوش شانس است که در همان یک شکلات بلیط ورود به شکلات سازی را پیدا میکند و به کارخانه میرود.
در بخشی از کتاب رمان چارلی و کارخانه شکلاتسازی میخوانیم:
«چارلی دستش را دراز کرد و صفحه تلویزیون را لمس کرد و یکدفعه انگار که معجزه شده باشد، یک بسته شکلات توی دستش آمد و آن قدر تعجب کرد که چیزی نمانده بود شکلات از دستش بیفتد. آقای وانکا فریاد زد:« بخورش! زود باش بخورش! خیلی خوشمزه است! همان شکلات است! فقط توی راه کوچک تر شده، همین و بس!» بابا بزرگ جو نفس زنان گفت:« معرکه است! این... این ... این معجزه است.»
ادامه keyboard_arrow_down