آوای گرسنگی

آوای گرسنگی
Ritournelle de la faim
داستانی به ظاهر ساده اما زیبا، که در پاریس و در دهه1930 می‌گذرد. روایت «آوای گرسنگی» درباره دختری بیست ساله به نام «اتل براون» است که می‌خواهد زندگی والدین خود را به گونه‌ای تغییر دهد. پدر و مادر او به علت مسائل سیاسی از یکدیگر کینه دارند و زندگی جداگانه‌ای از یکدیگر دارند. فکر می‌کنید «اتل براون» تا چه حد برای خواسته‌اش می‌تواند موفق باشد؟ بهتر است: داستان را بخوانید تا از ادامه ماجرا مطلع شوید. ناگفته نماند: در سال 2008 این داستان برنده جایزه نوبل ادبی شده‌ است. در قسمتی از داستان می‌خوانیم:
«مکان شگفت انگیزی است. اتل حتی در رویا هم هرگز چنین چیزی ندیده است... برای مسیوسلیمان جالب نیست. می‌گوید: «موزه‌ها را همیشه می‌شود دید» مسیوسلیمان فکری در سر دارد. برای همین، خواسته بود اتل همراه او بیاید. اتل سعی کرد سر در بیاورد، از چند روز پیش از او سوال می‌کند. او خیلی زبل است، این چیزی است که عمویش به او می‌گوید. مار را از سوراخش بیرون می‌کشد. «اگر یک سورپریز است، پس دیگر چی باید بهت بگویم؟» اتل دوباره اصرار می‌کند.«حداقل می‌توانی کمک کنی حدس بزنم». بعد از شام، روی صندلی‌اش می‌نشیند و سیگارش را می‌کشد. اتل دود سیگار راسیگار را فوت می‌کند.«خوردنیه؟ نوشیدنی؟ یک پیراهن خوشگله؟» اما مسیوسلیمان ساکت می‌ماند. فردا خواهی فهمید» داستان زیبای «آوای گرسنگی» توسط «مهتاب صبوری» به فارسی برگردانده شده است.
درباره نویسنده: ژان ماری گوستاو لوکلزیو ( 1940 ) نویسنده فرانسوی، صاحب آثار «دورگردی و داستان‌های دیگر»، «ستاره سرگردان»
رتبه گودریدز: از 5