باد ویرانگر شابک: 9786220110637 156 صفحه 160 گرم قطع: پالتوئی نوع جلد: شوميز تیراژ: 500 ویرانگر سلوا آلمادا مهدی غبرائی علوم انسانی ادبیات ادبیات آمریکای لاتین

1,105,000 ریال 1,300,000 ریال

ناشر: چشمه

چاپ یکم

رمان «باد ویرانگر» نوشتۀ سِلوا آلمادا
یک رمان کوتاه فلسفی، شاعرانه و غنایی دربارۀ خانواده، اخلاق، وفاداری، ایمان، شک، عشق، طبیعت و پیچیدگی‌های مناسبات انسانی. رمان «باد ویرانگر»، با عنوان اصلی El viento que arrasa و عنوان انگلیسی The Wind That Lays Waste، اولین رمان سلوا آلمادا، نویسندۀ معاصر آرژانتینی، است.
رمان «باد ویرانگر» یک رمان ساده و درعین‌حال پیچیده است؛ رمانی کم‌حجم و جمع‌وجور با شخصیت‌های کم‌تعداد که داستان آن در فضایی کوچک می‌گذرد اما، در عین کوچکی و جمع‌وجور و کم‌شخصیت بودن، از مسائل و مفاهیم انسانی بزرگ و بنیادینی سخن می‌گوید.
متن اصلی رمان «باد ویرانگر» اولین بار در سال 2012 منتشر و پس از انتشار با تحسین زیادی از جانب منتقدان و نیز با استقبال عمومی گسترده‌ای مواجه شد.
براساس رمان «باد ویرانگر» فیلم و اپرا هم ساخته شده است.

مروری بر رمان «باد ویرانگر»
روستایی در آرژانتین، یک کشیش و دختر نوجوانش، یک مکانیک و وردستش، چند سگ، یک خانه و کارگاه مکانیکی در کنار جاده و انبوهی از ماشین‌های اسقاطی و اوراق. سلوا آلمادا در رمان «باد ویرانگر» با همین مصالح اندک، قصه‌ای پدید آورده که خواننده را تا به‌آخر با خود همراه می‌کند.
داستان کتاب «باد ویرانگر» دربارۀ کشیشی است که، برای تبلیغ و انجام رسالت دینی‌اش، همراه دختر نوجوانش به نقاط مختلف سفر می‌کند و مدام، با ماشینی پُر از کتاب مقدس و مجله، از جایی به جای دیگر می‌رود. همسر کشیش، یعنی مادر دختر نوجوان، آن‌ها را یک روز، میان راه، ترک کرده. دختر تصویری محو از مادرش در ذهن دارد چون وقتی مادرش او و پدرش را ترک کرده، بچه بوده است. واضح‌ترین خاطرۀ دختر از مادرش مربوط به همان لحظه‌ای است که او و پدرش از مادر جدا می‌شده‌اند. بین کشیش و دخترش کشمکش و اختلافی هست و دختر گویی چندان به کارِ پدرش و سماجتی که او برای انجام رسالتش به‌خرج می‌دهد باور ندارد و کمی از دست او شاکی است.
ماجرای رمان «باد ویرانگر» از لحظه‌ای آغاز می‌شود که کشیش و دخترش، به‌دلیل خرابی ماشینشان، در راه مانده‌اند و مردی مکانیک در حال تعمیر ماشین آن‌هاست. مکانیک با پسر نوجوانی که وردست اوست زندگی می‌کند. مادر پسر هم، مثل مادرِ دخترِ کشیش، او را ترک کرده و پسر نزد مکانیک بزرگ شده است.
تعمیر ماشین طول می‌کشد و در این فاصله، بین پسر و دختر نوجوان رابطه‌ای دوستانه شکل می‌گیرد؛ رابطه‌ای که رنگی از عشقی پنهان دارد. از طرفی پدر دختر، یعنی مردِ کشیش که از آن کشیش‌های واقعاً مؤمن است و از هر فرصتی برای انجام رسالت دینی‌اش استفاده می‌کند، توجه پسر نوجوان را به خود جلب کرده است.
مکانیک اما با کشیش به‌شدت مخالف است. عقاید او با عقاید کشیش متفاوت است. او مردی است که سخت به نیروی طبیعت باور دارد.
در ادامۀ رمان «باد ویرانگر» می‌بینیم که وقوع یک طوفان شدید باعث می‌شود که کشیش و دخترش و مکانیک و وردستش زیرِ یک سقف گرد هم آیند و به هم نزدیک‌تر شوند اگرچه اختلاف عقیدۀ مکانیک و کشیش ظاهراً به‌قوت خود باقی است.
اما مواجهۀ این چهار تن و گرد آمدنشان زیر یک سقف، به‌جبرِ طوفان، چه تحولی در شخصیت‌های رمان «باد ویرانگر» و رَوَندِ زندگی آن‌ها ایجاد می‌کند؟ این را با خواندن کامل این رمان در خواهید یافت.
در بخشی از رمان «باد ویرانگر» می‌خوانید: «سگ‌ها یکی‌یکی آمدند، ده‌دوازده‌تایی بودند – تعدادشان از دست براوئر دررفته بود – و همگی چپیدند زیر میز؛ همه، جز خرمایی – روسکی که کنار او ایستاده بود و با دهان نیمه‌باز به آسمانِ خشمگین و رو به تاریکی دندان نشان می‌داد.
گرینگو دلش می‌خواست فریاد بکشد. سال‌ها از ته دل فریاد نزده بود، اما حالا نفس و قدرتش را جمع کرد تا فریادش را در دل بعدازظهری که رو به تاریکی می‌رفت طنین‌انداز کند. خرمایی با زوزه‌ی کش‌داری همراهی‌اش کرد.
باد تک‌وتوک موی کشیش را آشفته کرد. از راه رسید، پیرهنش آویزان بود و دنباله‌اش پشت‌سرش تکان‌تکان می‌خورد. زورِ باد دکمه‌ها را باز کرده بود و شکم پُر موی سفیدش را نمایان کرده بود.
لبخندی به لب داشت. دلایل خاص خودش را برای شکرگزاری از خدا بابت این توفان داشت. گرینگو سرخوشانه دست دور شانه‌ی کشیش انداخت و بطری را داد دستش. پدر بی ‌هیچ درنگی نوشید و دوتایی همان‌جا رو به توفان ایستادند؛ توفانی که تنوره‌کشان چون حیوانی غول‌پیکر و خیس و موحش پیش می‌آمد.
در همین لحظه سروکله‌ی لنی و تاپیوکا هم پیدا شد: دو بدن باریک که با چشم‌ها و دهانی پُر از غبار در کشمکش با باد بودند بااین‌حال لبخند بر لب داشتند. موی دختر سخت آشفته بود و دامنش بالا می‌رفت و پاهای رنگ‌پریده و استوارش را نمایان می‌کرد.
برای مقابله با توفانِ در راه به آغوش آن جان‌پناه ساخت انسان پناه بردند. هر چهار نفر رو به آسمان کردند. بهترین کار همین بود.
چه‌قدر طول کشید؟ چه کسی می‌تواند بگوید؟ در آن لحظه‌ی یکه‌ی سرشار، چهارتایی‌شان یک نفر بودند.»

دربارۀ سلوا آلمادا، نویسندۀ رمان «باد ویرانگر»
سِلوا آلمادا (Selva Almada)، متولد 1973، نویسندۀ آرژانتینی است. او یکی از مهمترین نویسندگان امروز آرژانتین و امریکای لاتین به‌حساب می‌آید.
آثار سلوا آلمادا را با آثار نویسندگانی چون ویلیام فاکنر، خوان کارلوس اونتی، کارسون مک‌کالرز و فلانری اوکانر مقایسه کرده‌اند.
رمان «باد ویرانگر»، چنانکه پیش‌تر نیز اشاره شد، نخستین رمان آلمادا است. او با این رمان به نویسنده‌ای مشهور، هم در آرژانتین و امریکای لاتین و هم در جهان انگلیسی‌زبان، بدل شد.
از دیگر آثار سلوا آلمادا می‌توان به رمان «نه‌فقط رود» اشاره کرد.

دربارۀ ترجمۀ فارسی رمان «باد ویرانگر»
رمان «باد ویرانگر» با ترجمۀ مهدی غبرائی، همراه با یادداشتی در معرفی سلوا آلمادا، در نشر چشمه منتشر شده است.
مهدی غبرائی، متولد 1324 در لنگرود، از مترجمان مطرح و نام‌آشنای ادبیات داستانی در ایران است. ترجمه‌های غبرائی از آثار داستانی جهان بسیار متنوع است و آثار نویسندگانی از سرزمین‌های مختلف، از کشورهای عربی و آفریقایی تا ژاپن و اروپا و امریکا، را در بر می‌گیرد.
ارنست همینگوی، کازوئو ایشی‌گورو، هاروکی موراکامی، جک لندن، دوریس لسینگ، و. س. نایپُل و هشام مطر از جمله نویسندگانی هستند که غبرائی آثاری از آنها را به فارسی ترجمه کرده است.
از ترجمه‌های مهدی غبرائی می‌توان به کتاب‌های «آوای وحش»، «این ناقوس مرگ کیست؟»، «کافکا در کرانه»، «خانه‌ای برای آقای بیسواس»، «در کشور مردان»، «دفترهای مالده لائوریس بریگه»، «بادبادک‌باز»، «زن در ریگ روان» و «دیار خوابگردی» اشاره کرد.

ادامه keyboard_arrow_down