کتاب | نوجوان | نوجوان | داستان نوجوان | یکی بود، یکی نبود 3: ویس و رامین
یکی بود، یکی نبود 3: ویس و رامین شابک: 9786005733860 152 صفحه 507 گرم قطع: رقعی نوع جلد: گالينگور تیراژ: 1500 بود، نبود رامین فخرالدین اسعد گرگانی ناهید طباطبایی نوجوان نوجوان داستان نوجوان

285,000 ریال 380,000 ریال

ناشر: کتاب پارسه

چاپ یکم

به منظور آشنایی گروه‌های مختلف سنی با آثار ارزشمند و کهن زبان و ادبیات پارسی، نشر کتاب پارسه اقدام به تهیه مجموعه یکی بود یکی نبود کرده که در آن داستان‌ها بازآفرینی شده‌اند.
ما دارای متون داستانی غنی و بسیار ارشمندی هستیم که درک آن برای برخی از کسانی که تخصصی در ادبیات فارسی ندارند دشوار است. همانطور که در غرب بازآفرینی آثار کلاسیک رواج دارد، بازآفرینی متون ادبی ایرانی نیز از زمان قاجار آغاز شد ولی متاسفانه مستمر نبوده است. اینک نشر پارسه با در نظر گرفتن این نیاز فرهنگی، تلاش کرده تا متون ارزشمند کهن را به زبانی ساده‌تر در اختیار مخاطبان علاقمند غیر متخصص بگذارد.
مجلد ویس و رامین اثر زیبای فخرالدین اسعد گرگانی می‌باشد که توسط ناهید طباطبایی بازآفرینی شده است
داستان ویس و رامین چنین آغاز می‌شود:
در زمان‌های دور شاهی کامکار زندگی می‌کرد که همه شاهان بندۀ او بودند. شاهی بود قدرتمند و دولتمند که ثروتش از قارون و کسَرا بیشتر بود و بخشش‌اش از ابر نوبهاری هم افزون‌تر او در رزم و بزم می‌درخشید. همۀ درباریان او را دوست داشتند و جهان، از غرب تا شرق، زیر نگین او بود. نام این شاه موبد بود و روزگار را به خوشی می‌گذراند. موبد شاه در بهاران، جشنی نو در خور جاه و مقام خود، بنیان گذاشته بود. در این جشن از هر شهر و دیاری سپهدار و فرمانده‌اى، و از هر مرز و بومی پری‌رویی و ماه‌پیكرى حاضر بودند؛ بزرگانی همچون بهرام و رهام اردبیلی، شَسب دیلمی، شاپور گیلی، کشمیرِ یل، ویروی دلیر و رامین پهلوان.
شاه، همچون ماه در میان ستارگان، در حلقه ایشان نشسته بود و می می‌نوشید و به ساز نواگران گوش می‌سپرد. از این سو بزم شاه به راه بود و از دیگر سو جشن مردم که در باغ و صحرا به خوشی مشغول بودند. ساز می‌زدند و اسب سواری می‌کردند و به گردش می‌رفتند.
شاه که مجلسی باشکوه آراسته بود، یک هفته چندان خورد و خوراند و برافشاند که هنگام برخاستن، ذره‌ای باقی نمانده بود. موبدشاه هر چه داشت، بخشیده بود.
نظاره کردن ماهرویان در بزم شاه موبد
زیبارویان دنیا مثل همیشه در بزم او به تماشا نشسته بودند. زیبارویانی چون شهرو از ماه‌آباد، سروآزاد از آذربادگان،
آبنوش از گرگان، نازدلبر از دهستان، دینارگیس و زری نگیس از رى، شیرین و فرنگیس از کهستان، آب ناز و آب ناهید از اصفهان، دو دختر دبیران، گلاب و یاسمن دختر وزیران، گلبو و مینو، دخت کنارنگ از ساوه، ناز و آذرگون و گلگون، سهی همسر شاه، نوش از هماور و نیز زیبارویانی از چین و ترک و روم و بربر.
از میان ایشان زیباتر از همه شهربانو شهرو، ماه بانوان بود. زنی که قدش مانند سرو بود و لبانش چون یاقوت و چشمانش به‌سانِ نرگس و در میان حریر و زر می‌درخشید.

ادامه keyboard_arrow_down