مثل همهی عصرها
داستانهایی کوتاه، اغلب با محوریت زنان خانهدارِ شهرنشین و دربارة ملال، تنهایی، دلواپسی، روزمرهگی، تکرار و اندوه. مجموعه داستان مثل همهی عصرها نخستین اثر داستانی منتشرشده از زویا پیرزاد است.
این مجموعه شامل هجده داستان کوتاه است با عنوانهای: «قصهی خرگوش و گوجهفرنگی»، «همسایهها»، «درگاهی پنجره»، «لیوان دستهدار»، «زمستان»، «لکه»، «نیمکت روبهرو»، «یک زندگی»، «مگس»، «مثل بهار»، «زندگی دلخواه آقای ف»، «گلهای وسط آن روتختی»، «خانم ف زن خوشبختی است»، «راحله و اطلسیهایش»، «یک جفت جوراب»، «ملخها»، «مثل همهی عصرها» و «لنگه به لنگهها».
آنچه میخوانید سطرهایی است از داستان «لکه» از این مجموعه: «زن این لکه را دوست نداشت. زیاد که به آن خیره میشد لکه شکلهای عجیب و ترسناک به خودش میگرفت و همهمهی گنگی در گوشهای زن میپیچید. گاهی حس میکرد لکه نزدیک و نزدیکتر و بزرگ و بزرگتر میشود تا جایی که انگار میخواهد او را ببلعد و همهمهی نامفهوم تبدیل به قهقهههای وحشتناک میشد. اما زن مجبور بود به لکه نگاه کند. دیر یا زود نقطهی تاریکی از آن جدا میشد و به سویش میآمد. هر چه نقطه پیشتر میآمد ترس زن کمتر میشد. نقطه کمکم بزرگتر میشد، تغییر شکل میداد و زن شوهرش را میدید که آرامآرام به طرف خانه میآید. این بهترین لحظهی روزش بود. لحظهای که نقطهای سیاه و کوچک مجموعهی آشنا و مأنوسِ دنیای کوچکش را کامل میکرد. دیگر از لکهی بزرگ نور نمیترسید.»
مثل همهی عصرها در نشر مرکز منتشر شده است.
دربارة نویسنده: زویا پیرزاد( -1331) نویسنده و مترجم ایرانی ارمنیتبارِ ساکن آلمان.
رتبۀ گودریدز: 36/3 از 5.
ادامه keyboard_arrow_down