دوباره از همان خیابانها
قصههایی درهمتنیده از داستان و شعر و واقعیت و رویا. بیژن نجدی، که هم قصهنویس بود و هم شاعر، در داستانهایش شعر و قصه را به هم گره میزد و بافتههایی پدید میآورد که تار و پودشان از این هر دو بود. مجموعه داستان دوباره از همان خیابانها نیز از این قاعده مستثنی نیست. این مجموعه که پس از درگذشت نجدی و به کوشش همسرش منتشر شده، شامل قصههایی است که در آنها زندگی روزمرة شهری، سنتهای بومی و محلی، تکههایی از تاریخ، گذشته و خاطرات آدمها و رویا و تخیل و عوالمِ فراواقعی به هم آمیختهاند و قصههایی پدید آوردهاند بیرون از قالبهای کلاسیک قصهنویسی و سرشار از تصاویر و عناصر شعری که چشماندازی نامتعارف از واقعیت به دست میدهند.
دوباره از همان خیابانها شامل بیست داستان است با عنوانهای: «یک سرخپوست در آستارا»، «آرنا یرمان و دشنه و کلمات در بازوی من»، «بیگناهان»، «نگاه یک مرغابی»، «دوباره از همان خیابانها»، «بیمارستان نه، قطار»، «تن آبی، تنابی»، «تاقچههای پر از دندان»، «یک حادثۀ کوچک»، «مرثیهیی برای چمن»، «من چی را میخوام پیدا کنم؟»، «مانیکور»، «زمان نَه در ساعت»، «بیفصل و نادرخت»، «روان رها شدة اشیاء»، «آن سالها، هر سال دوبار پاییز میآمد»، «خال»، «هتل نادری»، «میدانست که دارد میمیرد» و «به چی میگن گرگ به چی میگن...».
مجموعه داستان دوباره از همان خیابانها در نشر مرکز منتشر شده است. این مجموعه در دورة دوم جایزة منتقدان و نویسندگان مطبوعاتی، در سال 1380، یکی از برندگان این جایزه در بخش مجموعه داستان بود.
دربارة نویسنده: بیژن نجدی (1376 – 1320)، داستاننویس و شاعر ایرانی.
رتبۀ گودریدز: 71/3 از 5.
ادامه keyboard_arrow_down